اعتراف میکنم که یه مدته دارم رو ضدونقیض حرف نزدنم کار میکنم اخه هرچی قاتله سرهمین موضوع دستشون رومیشه...
دنیاروجه دیدی یهو یه روزی قاتل شدم بعداین ضدونقیض حرف زدن کاردستم میده ...!
اعتراف میکنم
من اعــتــراف مــيــكــنـم:
مـــن يـه زمــاني جـزء اقـلـيـت هاي هــنــدي بـودم!
اخـه يــه گـاوي رو بــه عـنـوان عـــشــق ميپرستيدم!
اعتراف میکنم یکی از دغدغه هام اینه که موقع خوردن هندونه قاچ شده همش سعی میکنم اون قسمتش که چسبیده به سفیداشو اول بخورم بعدا قسمت قرمزو شیرینشو بخورم .لامصب انقد دقت میکنم که هندونه کوفتم میشه:((!!
شمام اینجورین عایا؟
اول باید بگم یه سر به روزنامه دیواری سمیم وال بزنین و بفهمید در80 یه بچه مودبه که بلد حداکثر100 روزنامه اونم با اطلاعات کامپیوتری درست کنه
جونم براتون بگه سال دوم دبستان(2سال پیش) با مامان بابام روزه میگرفتم (کله کفتری) تو 16 ساعت فقط ناهار می خردم(جوگیر که سال دیگه باید روزه گرفت)مایه دختر دای داریم که اون پایین می گم کیه،آقا این اسکول (نام پرنده ای سربه هوا) ،شاسکول تره من هم خواس روزه بگیره خبرش .من عاشق زولبیا هستم وقتی ناهار خوردیم من خوابیدم(هنوز 8 سالم نبودا)اون نکبت خدا بگم چیکارش کنه رفت سر زولبیا ها همه رو بلعید(ناکس)بعد اومد منو بیدار کرد گفت گشنمه،منم گشنه بودم(12تا6عصر)اعصاب خورد شد گفتم(به درک اسفل الاسافلین(همون جهنم))بعد مامانم گفت ناکس سارینای تو که زولبیا هارو تموم کردی .خلاصه باش 3روز قهر شدم(نازک نارنجی عمته)
اعتراف میکنم من تا الان فكر ميكردم اسم نويسنده قابوس نامه(عنصر المعالى كيكياووس)خيلى طولانيه!!
تا وقتى كه فهيدم
اين اسم كامل نيست !و كاملش
عنصر المعالى كيكاووس بن اسكندر قابوس بن وشمگير
يعنى خدايا حكمت تو شكر!!
اعتراف می کنم من هم برای خودم یه گودزیلایی بودم ........ وقتی 8 سالم بود .... دقت کنین 8 سال ! دیدم پسر خالم که اون موقع 18 سالش بود داره با یکی حرف میزنه و هی میگه فدات بشم داداش . قربونت دادا و این حرفا . من فکر کردم داره با دوست دخترش .... دقت کنید دوست دختر ! میحرفه و برای این که ما فکر کنیم داره با پسر حرف میزنه اخرش داداش میزاره ! رفتم به خالم گفتم خاله خاله نوید دوست دختر داره !!!!هههههههههه . خالمم رفت تا پسر خالم خورد زدتش . از اون موقع پسر خالم یه حس خیلی بدی نسبت به من داره .
نکته ی یک : از اون موقع تا الان 9 سال گذشته و ما هنوز از هم بدمون میاد !
نکته ی دو : داشت با یه پسر به اسم حامد میحرفید .
نکته ی سه بعد از این که پسر خالم کتک خورد منم یه کتک سیر از اون خوردم
:)))))))
باید اعتراف کنم 3 دبیرستان که بودم رفته بودیم اردو...عاقا والیبال بازی کردیم خیلی خسته شده بودیم حصیر پهن کردیم همه خوابیدیم.اونجا یه گله گوسفند بود.کودک خبیث درونم یهویی بیدار شد هاهاهاها؛))) یواشکی که کسی بیدار نشه رفتم از توی گله گوسفندها پشم آوردم:)) به پشم ها عسل زدم چسبوندم به صورت دبیرمون و چند تا از بچه ها؛ ))) بعدم رفتم سر جام خوابیدم.بعد چند دقیقه یهو دیدم افراد دیگه که اونجا اومده بودن واسه اردو دارن با موبایل هاشون فیلم میگیرن و دارن صدای بعععععع بعععع بعععععع در میارن؛ )))همه از خواب بیدار شدن.بقیه داشتن حصیر و زمین رو گاز میزدن.آبرو دبیرمون هم حسابی با اون قیافه گوپسندیش رفت.تا چند وقت فیلمشو بچه ها نگاه میکردن و زارتی میخندیدم.فقط نمیدونم چرا اونروز دبیرمون یکی از همکلاسیهام رو به باد کتک گرفت:))).ولی خیلیییییییییی حالید. ..
خاطرات یه گودزیلایه دهه 60.بکووووووب لایکووووووو
عاقا کار از اعتراف گذشته ...
عاقا من پریروز سر کلاس شبکه بودم تو سایت اونجا هم نتش وصله...
یهو برام یه سوال پیش اومد ازش پرسیدم و استاد اومد به صورت شبکه روی سیستم خودم برام توضیح بده ...(خیلی استاد شریف و آقاییه)
طفلک شرو کرد به توضیح دادن بعد منم گفتم بذار تا داره حرف میزنه سایت فورجوک که هنوز لود نشده رو رفرش کنم ...یهو دیدم دوستم داره صدام میکنه...
ریحانه ریـــــحانه...فورجوک رفته بود تو شبکه برا همه :((((رو پرده نمایش بود:((
شانس آوردم استاد ندید و به خیر گذشت ...:|کلاس نرفت رو فضا خوبه:|
دوستان اگه خواستین میتونم به عنوان خوش شانس ترین فرد کلاس رو سرتون دس بکشم^_^
من:(((
فورجوک^_^
استاد :)
بچه ها=))))))
دانشگاه=((((((((((
امضا اختصاصی✘ چش سیا ✘ ☄ℛ
بجه ک بودم پسرخالم بهم گف اگه تخم مرغو بزاریم یه جا گرم جوجه میشه
منم تخم مرغ دوزرده رو گذاشتم لای ملافه ک صاحب دوتا جوجه شم فرداش ک رفتم سراغش دیدم خواهرم قبل من زحمتشو کشیده و دوتا زرده تخم مرغ وسط آشپزخونس هیچی دیگه من موندمو مامانم و .....
عاقا اعتراف میکنم اون وختا که میرفتم مهدکودک یه پسره بود خیلی منو مسخره و اذیت میکرد.تا اینکه یه روز کودک خبیث درونم شیطنتش فوران کرد یهویی به فکر انتقام افتادم.پسره رو صداش زدم.کلاسمون یه پنجره داشت.بش گفتم تاحالا دست زدی به پنجره ببینی چقدر سرده ( آخه زمستون بود)اینم دست زد منم پنجره رو بستم 4 تا انگشتش شکست.دیگه همه ازم حساب میبردن. خاطرات یه گودزیلای دهه 60
اعتراف میکنم
تو این روزا هر موقع ناراحت بودم و اومدم تو 4جوک....تا چشم به این فیله خورد که پریده بالا و خوشحاله .....اییییییییییییییینقده ذوق کردم که نگوووو!^__^
راستی فیله یا ماموت؟!؟!؟!o_O
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بارخونمون مهمون اومده بود منم باپسرشون که اونم کوچیک بودلج بودم انگورارو تودماغم میکردم میدادم بهش اونم بااشتهاتاتهش خورد،،،
الانم بزرگ شده خیلی پسرباهوشیه،،،،فکرکنمً ازتاثیرهمون انگورابوده :):-)
اعتراف میکنم چند سال پیش مثه یه ایل رفتیم خونه عموی مامانم بعد اونم داشت به همه عیدی میداد بدبخت...
بعد به من که رسید دیدم عیدیم با همه فرق داره یکم دقت کردم دیدم ^_^...
50000 هزاریه...!!!!!!!!!0_0اعتراف میکنم مردونه بهش پس دادم...گفتم اشتباه شد عمو:))
اونم مردونه پس گرفت:(((((((((((((((
من به فکر قلبش بودم ولی اون نه:(((((((((
دوستان لایک کنین خاطره واقعیه:DDD
منو عیدی نگرفتم همین الان یهویی:^)
اعتراف می کنم یه وقتایی تو سایت 4جوک یه جوکای قشنگی میبینم که حواسم نیس یه بار لایکش کردم و دوباره لایکش می کنم بعد پبام میاد شما یکبار رای داده اید!
حالا من جوکام تایید که نمیشه هییییییییچ !!!
من اعتراف میکنم وقتی بچه بودم مگس هایی ک تو خونمون میومدن رو نمیکشتم میگرفتمشون با دست بعد پنجره رو باز میکردم مینداختمشون بیرون تا زندگی کنن...دلم نمیومد بکشمشون:))))))
البته هنوزم اینکارو میکنم :D
بععله ی همچین آدم با محبت و مهربونی هستم من.:)))
آخرین مطالب طنز
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!! .gif)
.gif)
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 34867
کل بازدید: 530433446










