دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  262821

هععی ماه رمضون امسال چقد زود گذشت
انگار همین دیروز بود
سحریو میگرفتیم واسه ناهار گرمش میکردیم
بعد میومدیم قایمکی بخوریم بقیه هم سر و کلشون پیدا میشد آخرشم مجبور میشدیم یه هیئتو ناهار بدیم...

  262770

تو مترو بودم
مکالمه دو تا گودزیلا رو شنیدم
اولی:پدر سگ(بلا نسبت شما)
دومی نه که بابای تو اهوئه

  262766

‏واسه بچه ها شامپویی که بوی خوراکی میده نخرین چون انقد خنگن که فکر میکنن باید مزه ش هم مثل همون خوراکی باشه


مثلا خودم تا وقتی شامپو نارگیلی رو یواشکی نخورده بودم قبول نداشتم مزه ی زهرمار میده؛البته بچه هم نبودم ۱۸ سالم بود:)))

  262695

بدترین شکست عشقی عمرم رو زمانی خوردم که...
یه بار چند سال پیش رفته بودیم عروسی یکی از اقوام.کلی خاله ها اصرار کردن پاشو برقص مام فامیل داماد بودیم منم که خجالتییییی از اونا اصرار از من انکار.بالاخره دیدم دیگه ول کن نیستن با کلی ناز و کرشمه پاشدم برقصم،رفتم وسط یکم هم جوگیر شده بودم تازه داشتم گرم میشدم‌ یه چشمکی ⁦:^)⁩هم حوالی یکی از خاله هام کردم که ببین چه قدر خوب میرقصم⁦⁦⁦ƪ(˘⌣˘)ʃ⁩...یه خانومه با دستش هلم داد کنار گفت عزیزم خانواده عروس میخوان برقصن میخوام فیلم و عکس بگیرم برو بعدا میای می‌رقصی⁦(+_+)⁩
الان که دارم اون خاطره رو مرور میکنم میبینم دارم با این حالت⁦O_o⁩به دوربین نگاه میکنم⁦.

  262677

دیروقت از مهمونی برگشتم خونه توی
راه پله جن دیدم گفتم بسم ا... نرفت ،
گفتم اعوذوب ... بازم نرفت ،گوشیمو
درآوردم گوگل زدم شروع کردم یکی از
سوره ها رو خوندن گفت حاجی اگه
ناراحت نمیشی دزدم .

  262645

ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﯿﺶ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ
ﻣﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﻮﻫﺮهم ﺗﺎﺷﺐ ﻧﻤﯿﺎﺩ . ﻣﻨﻢ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯼ ﮐﺎﺭﯼ
ﺭﻭﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻡ.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﻢ
ﮔﻔﺖ : ﻣﯿﺎﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ؟
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ (!_!)
ﺍﻻﻥ ﯾﮑﺴﺎﻋﺘﻪ ﺗﻮﺑﺎﺯﺍﺭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﻭﺵ ﻣﯿﮕﺮﺩﯾﻢ، ﺷﯿﺮﺁﻻﺕ
ﭼﻘﺪﺭﮔﺮﻭﻥ شده!!!

  262491

تو دنیای نامزد من رنگ ها به سه دسته تقسیم میشن سیاه ، سفید ، صورتی ???? یعنی اگه  جسمی سیاه یا سفید نباشه قطعن صورتیه ... حالا تازگیا یکم از من چند تا رنگ یاد گرفته ولی فقط اسمشون رو می دونه ... اون روز یه پیرهن گرفته بود اومده با افتخار میگه خانوم ! یه پیرهن گرفتم آبی ِ کاربنیه ... منم گفتم اوووو پسندیدم چ پیشرفت چشمگیری داشتی مردِ قهرمان و شگفت انگیز من ????????... بعد ک پیرهن رو دیدم ، دیدم یاسیه ... آخه چطور میشه ب یاسی گفت آبی کاربنی ، لاقل میخوای کلاس بذاری بگو بنفش که بگنجه

  262489

سال ها پیش دلم میخواست، رییس یه گروه مافیایی می شدم تا همه کله گنده های شهر ازم حساب ببرن!


الان که بزرگ شدم فهمیدم اگر فقط برای کارمندی تو شهرداری تلاش میکردم، کارکردم بیشتر از او رییس مافیایی بود!

#کی می خوان دست از ظلم کردنشون بردارن آخه؟؟!

  262488

سلام دوستان

میخواهم یه چیزی بگم فقط دلتون نسوزه تروخدا چون اذیت میشم

یه هنذفری خریدم نه تنها گره نمیخوره

بلکه خودتم گرش بزنی باز میشه

دیگه مشکل هنذفری ندارم راحتم

برای اینکه دعاکنم گیرت بیادازاین هنذفری ها

بزن لایک قشنگرو:)

  262487

یکی از دوستان یه بزغاله داشت صداش یه جوری بود که انگار به جای مَع میگفت نَعععع :))
( این بنده خدا هم یه دختری رو میخواست رفته بود خواستگاری جواب رد داده بودن..)
یه بار بهش گفتم بزغاله ت چرا نع نع میکنه؟!
گفت:
تو روزگاری که آدماش تو چشت نیگا میکنن و بهت میگن نع! از بزغاله ش چه انتظاری داری!! :)))))


پ.ن: [ این یک داستان تخیلی است]

  262459

یه روز وسط کلاس مجازی یه لینک فیک سرکار گذاشتن با لوگوی سایت مستهجن فرستادم وسط کلاس مجازی حتی معلم لینکو زده بود
دیدم همه دارن فحش میدن بهم چون مستهجنی درکار نبود :)

  262309

یه بارم ‏رفتیم خواستگاری یه دختر پولدار
بابای دختره گفت احساس میکنم به خاطر مال ومنال منه که اومدین خاستگاری دخترم

گفتم حالاما یه کم فضای خونه رونگاه کردیم، دلیل نمیشه این تهمت رو بزنین.
گفت : به اون کار ندارم باباتون چرا دارن کف خونه رو متراژ میکنن ؟!
خیلی بهم برخورد داداشمو از گاوصندوق آوردم بیرون و رفتیم

  262283

‏یه بارم پسرخاله‌ ام هفت ساله بود که تنهایی اومد ایران، رفتیم فرودگاه تحویلش گرفتیم...
شب نیمه شعبان بود

بهش گفتیم ببین همه‌ی این خیابون ها رو برای اومدن تو چراغونی کردیم ها؛ جشن گرفتیم‌ و شربت میدیم
بچه از فرودگاه‌ مهرآباد تا خود خونه هی تشکر کرد اَزمون ، پراش ریخته بود

  262179

این قسمت:
( خاطرات یک بچه ی اوشکول $_$ )
یه روز مامانم میخواست بره بیرون، بعد به من گفت:
طاها؛ لطفن چند پیمانه برنج بردار و خیسشون کن.
حالا منم نمیدونستم، رفتم 15 تا پیمانه برنج برداشتم ( اونم برای چهار نفر #_# )
من اسکل فک میکردم باید کل قابلمه برنج باشه :))
حالا این هیچی. باید کتلت هم درست میکردم^_^
خداروشکر همه چی تا سر سفره ی ناهار خوب بود( البته تقریبا )
بعدش یهو به خودم اومدم و دیدم که دارم برنج و کتلت با چاشنی کتک میخورم !_!
حالا مشکلش چی بود؟
نه تنها برنج زیاد اومد( فک کنم به اندازه یه ماهمون میشد ^_^)
بلکه من احمق به جای گوشت چرخ کرده، از سویا استفاده کردم و همش مزه آرد نخودچی میداد &_&
الان بیگین من چیکار بوکولم؟
طاها سرآشپز ¤_¤

  262166

دیروز خفن ترین سوتی عُمرمو دادم
دیروز سرحال و سرخوش داشتم از دانشگاه برمیگشتم رسیدم دم در خونَمون دیدم مامانم با خانم امیری همسایمون دارن صحبت میکنن سلام علیک کردم رفتم تو خونه (پسر خانم امیری آقا محمد رسول خواستگار منه چند روز پیش اومدن اجازه گرفتن که بیان خواستگاری حالا این آقا محمدرسول خدمات کامپیوتری داره سیستم مام روشن نمیشد نگو بابام صبح رفته بهش گفته بی زحمت برو ی نگاه به سیستم بچه ها بنداز)رفتم تو شروع کردم به خوندن با اون صدا خوشگلم آخ داراخ داخ داخ عاشقشم من آخ آخ .. آها اها...همین روزا میخرم واسش یه دونه بنزِ می باخ ...همراه با حرکات موزون رفتم سر یخچال یه خیار برداشتم در حال خوردن میخوندم مجنون من اونه که واسم زندگی سازه اووووووو حالا از خودم صدا درمیووردم مثلا ریتمه آهنگه. برای دل تنگم بخدا شور نیازه (حرکت موزون) ناز نفسمممممممم همه عالمو آدم میدونن چقدر میخوامش دلم پیش تموم آدما بهش میناززززززززززه رسیدم در اتاق یعنی خــــــــاک تو سرم یه حرکت خفن کردم این آدمای حرفه ای هستن تِکنو میزنن از دست و پاشون موج میره از اون حرکتا انجام دادم در حین انجام کیفو پرت کردم تو اتاق دیدم اووووووووه محمدرسول داره ریز میخنده اول شوکه شدم خیار تو دهنمو قورت دادم گفتم سلام...
محمدرسول:اومد جواب سلام بده پُفففففففففففففففففففففففففففف زد زیر خنده پخش زمین شد غش کرده بود اَ خنده.
مُردم از خجالت سریع صحنه رو ترک کردم
فکر کنم محمدرسول الان با خودش میگه خوب شد قبل از ازدواج فهمیدم دختره دیوونه اس :)

قبلی12345...1145بعدی