دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 197207

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1394

اول باید بگم یه سر به روزنامه دیواری سمیم وال بزنین و بفهمید در80 یه بچه مودبه که بلد حداکثر100 روزنامه اونم با اطلاعات کامپیوتری درست کنه
جونم براتون بگه سال دوم دبستان(2سال پیش) با مامان بابام روزه میگرفتم (کله کفتری) تو 16 ساعت فقط ناهار می خردم(جوگیر که سال دیگه باید روزه گرفت)مایه دختر دای داریم که اون پایین می گم کیه،آقا این اسکول (نام پرنده ای سربه هوا) ،شاسکول تره من هم خواس روزه بگیره خبرش .من عاشق زولبیا هستم وقتی ناهار خوردیم من خوابیدم(هنوز 8 سالم نبودا)اون نکبت خدا بگم چیکارش کنه رفت سر زولبیا ها همه رو بلعید(ناکس)بعد اومد منو بیدار کرد گفت گشنمه،منم گشنه بودم(12تا6عصر)اعصاب خورد شد گفتم(به درک اسفل الاسافلین(همون جهنم))بعد مامانم گفت ناکس سارینای تو که زولبیا هارو تموم کردی .خلاصه باش 3روز قهر شدم(نازک نارنجی عمته)