دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  261178

این تبلیغه هست؟ که بچه هه خرید مامانش رو باز می کنه و میگه
ماماااااان !
ماش داااااریم ( من با ۱۸ سال سن به جز سوپ نمی دونم کجا ماش می ریزن )
یه سری ننم گوجه سبز خریده بود
گفتم آخ جووووون . گووووجه سببب...
با دمپایی ابری یه جوری کوبید دهنم و گفت : ذلیل مرررردددده ندیییید بدیییید . ای مرده شور عمت رو ببرن !
مگه تا حالا نخووووردی ؟؟
نتیجه اخلاقی : ماسک بزنید .
سُس ماش پلیز
#کودکی_تلخ ):

  261151

اواخر امتحانا بود ، بيکار بوديم که يکي از بچه ها گفت بيايم زنگ بزنيم ملتو سرکار بذاريم ...خلاصه قرار شد به کراش يکي از بچه ها زنگ بزنيم و منه نگون بخت حرف بزنم
اسم کراش دوستم محمد بود، وقتي زنگ زديمو جواب داد گفتم:سلام همراه محمد فلاني؟
با اينک خيلي خلاقيت ب خرج داده بودم و فاميليشو عوض کرده بودم:) در کمال ناباوري گفت : بله بفرماييد
خيلي شيک و مجلسي گفتم: من خواهرتم

هيچي ديگ اين به عنوان اخرين مراحمتم تا الان ثبت شده

  261126

یروز بابام گفت بیا بریم استخر شنا یادت بدم
تو رختکن استخر بودیم داشتم شلوارمو در میاوردم بابام خودشو انداخت روم دماغ و دهنم رو گرفت گفت فک کن داری غرق میشی خودتو نجات بده????
بعدشم وایساده بودم کنار حوضچه آب سرد بابام هولم داد اونتو و خودش وایساد خندید
فک کنم بیشتر می خواست منو آزار بده تا آموزش????

  261124

قشنگ‌ترین حرکت رو بابای من با گوگل Earth انجام داد. قبرستون شهرمون رو آورد، محوطه قبر فامیل‌ها رو پیدا کردو میزد رو LCD و فاتحه فرستاد.
⁦^_^⁩

  261122

بابام میگفت هروقت در مغازه رو باز میکنی یه کاسه آب بریز در مغازه تا روزیت بیشتر شه.





یه کاسه آب ریختم کف پاساژ، ۳نفر رو سرامیک خوردن

  261090

زمستون بود...داشتم ميرفتم سوپري تا چيزايي ک لازم داشتمو بخرم ...هوا سرد.بود براي همين درو بسته بودند...ده متر مونده بود ک به معازه برسم روي در ي برگه چسبونده بودن و روش با فونت بزرگ نوشته بودن "درب کشويي است" نميدونم چرا تو اون لحظه مغزم نميتونست چيزيو پردازش کنه يا ب قولي هنگ بودم..رسيدم ب در ...چشمم به متن بود همزمان درو هل دادم ، در باز نشد . گفتم شايد ب سمت بيرون باز ميشه ...کشيدم سمت خودم، باز نشد...چشمم هنوز رو متن بود با خودم ميگفتم يعني چي کشوييه؟ اقا نشد ک بشه سنگين رنگين رفتار کنم ي بسم الله گفتمو مث وحشيا شرو کردم با در کشتي گرفتن ي لحظه سرمو چرخوندم و چشمم خورد ب فروشنده پير ک عصاشو تو هوا تکون ميداد و ميگفت "کشوييه کشوييه" تو لحظه هاي اخر ک کم مونده بود در با کف اسفالت يکي بشه ي دست کوچولو اومدو درو باز کرد ...تا ماه ها تو افق محو بودم

  261075

ما یک بار همراه بابا بزگمون که راننده اتوبوس بود راهی سفر شدیم سه تا جَوُن تهرانی تو اتوبوس بودن زمین زمان دس مینداختن
اقا از قضا دروازه اصفهان بودیم یکشون اومد گفت:حاجی دمت گرم اینجا بزن کنار من به یکی بدهی دارم باید حتما به یک اصفهانی بدم خلاصه اسرار اسرار
بابا بزرگ بنده خدا ما هم زد کنار و دید عه بی انصاف رفت دسشویی بهش بر خورد.جونه که اومد
-بابابزرگم گفت:ببخشید بابت بدهی چک داشتی؟
+جون: نه !
بابا بزرگم : خب لابد سفته داشتی؟
+نه!
-خب دست خطی نوشته ای چیزی داده بودی؟
+گفت:خب نه!
بابابزرگم گفت: خوب پس میخواستی بخوری و ندی :))

  261048

‏امروز به بابام گفتم سرپایی یه چایی بریز بیار مهندس، گفت چرا دیالوگ منو گفتی؟


گفتم دوس دارم بابا بودن رو تجربه کنم،

گفت خیلی خب ۲۰ تومن بده با دوستام برم بیرون بابا، گفتم ندارم،

وقتی خوابیدم از تو جیبم برداشت. !!!!!!

  261037

دیروز داشتم مسافر کشی میکردم ،یه نفر هم عقب نشسته بود. یکی هم تو خیابون دست بلند کرده بود و داد میزد هی تاسکی تاسکی.ترمز گرفتم و گفتم سوار شو.وقتی نشست اون یکی که عقب نشسته بود گفت خجالت نمیکشی میگی تاسکی تاسکی؟اینی که تازه سوار شده ناراحت شد و گفت :نه .برای چی؟عقبیه گفت :آخه به اینکه نمیگن تاسکی .این شصخیه شصخی فهمیدی؟
والا ...ملت همه روانی شدن.

  261020

امروز دوست مامانم اومده پیش مامانم و وسط حرفاش گفت به پسرام گفتم شما کار پیدا کنید پول جمع کنید خودم براتون دختر پیدا میکنم دخترا از خداشونم باشه شما بگیریدشون!!!!
بعد رو کرد به من گفت حالا دخترا جو نگیرتتون برا من ناز کنیدا! هنوز زوده!
من⁦⁦⁦=_=⁩
جمعی که دختری جز من داخلش نبود⁦:O⁩
پسراش که از پاتریک و باب اسفنجی سه هیچ عقبن⁦:-)⁩
خواستگار مهندسم که بهش نه گفتم (الکی مثلا)⁦(+_+)⁩

  260969

یادش بخیر
یه زمان میرفتی تو دستشویی یهو یاد اسم یکی از اماما میفتادی میومدی بگی استغفرالله بعد میدیدی تو اینم اسم خداس، وای بازم که اسمشو آوردم چه گهی بخورم نرم جهنم بعدش اسم ۱۲۴هزار پیامبر بصورت متوالی و توقف ناپذیر تو مغزت پلی میشد هیچکاری هم از دستت برنمیومد

  260967

پارسال سر کلاس مطالعات معلم منو بلند کرد که ازم بپرسه اونم اولین نفر. منم جلسه قبل غایب بودم کل خوندنم ده دقیقه زنگ تفریح بود خلاصه چند تا رو به هر طریقی بود جواب دادم تا رسید به یه سوال که جوابش بود محل تلاقی آب های گرم و سرد منم به جای تلاقی گفتم تلافی یعنی کلاس رفت رو هوا حتی معلممون هم میخندید منم هنوز نفهمیده بودم چرا میخندن تا دوستم کتابو نشونم داد یعنی میخواستم آب شم برم زیر زمین

  260834

آقا من یه رفیقی داشتم که خنده ش خنده دار بود
وقتی سر کلاس یه موقعیتی پیش میومد و میخندیدیم و تموم میشد این رفیق ما خندش هنوز ادامه داشت ما هم دوباره از خنده ی این خندمون میگرفت و کلاس همینطور تا ته ادامه داشت!
و اینگونه بود که کارنامه های درخشانمونو می گرفتیم...

  260819



امروز تو بازار دختر بچه ای رو دیدم نگاش به گوجه سبز بود،
دلم براش سوخت رفتم براش یه پلاستیک پر کردم،
بهش گفتم :
بیا عمو نوش جونت، یهو با چشای اخم کرده گفت : گدا خودتی
بذا بابام بیاد بهش بگم منو چی فرض کردی
آب دهنمو قورت دادم و اصن وانستادما.. در رفتم !!!

  260741

دیروز داشتم همینطوری برای خودم قدم میزدم،یهو یه زنبور عسل رو دیدم ???? یه تعظیم بلند بالا جلوش کردم و دست به سینه به سمت عقب رفتم .نامردا عسل که درست نمیکنن.طلا درست میکنن طلا!!????