روزی به شیخ خبز دادند در نزدیکی منزلش بتخانه ای وجود دارد که روزانه هزاران نفر به آن وارد می شوند.
شیخ شبانه عازم بتخانه شد و پس از خرد کردن تمام بت ها تبر را به دوش بت بزرگ گذاشت.
صبح هنگام مردم باز آمدند و تمام بت ها را خرد شده یافتند و دیدند که شیخ در گوشه ای نشسته.
به شیخ گفتند : معنی این کار چیست؟
شیخ پاسخ داد:به من ربطی ندارد.چرا از بت بزرگ که تبر روی دوشش است نمی پرسید؟
مردم پاسخ دادند:بت کدام است نفله؟اینجا موزه و اینها همه آثار تاریخی هستند که تو نابود کردی شاسگول.
سپس تبر را برداشته و به وسیله آن شیخ را به سیزده قسمت نامساوی تقسیم کردند

امروز تو خیابون داشتم از کنار یه دختر رد میشدم،
اومدم از تو کیفم آب معدنی بردارم بخورم
فکر کرد اسید پاشم یه گاز فلفل از تو جیبش درآورد زد تو صورتم
و بعد با شوکر زد تو سرم بعد از تو کیفش یه باتون فنری درآورد افتاد دنبالم.
مردم چه آمادگی پیدا کردن ماشالله!!
منم الان رو تخت بیمارستانم و فراموشی گرفتم …
لطفا هر کس منو میشناسه
بیاد منو ببره تحویل خانوادم بده و مژدگونی بگیره

-معلوم نیست کدوم پدرسوخته ای رو جای اون تصور میکنه




( مامانم / وقتی عادت دارم موقع خواب لحاف رو بغل کنم ????)

اگه بگن روزای قرنطینه چیکار کردی باید بگم که فقط مثل گاو خوردم مثل سگ پاچه گرفتم و مثل خرس خوابیدم (^__^)

آخ حراست دانشگاه کجایی که این روزا با تاپ شلوارک میرم سر کلاس

مادر : موهاتو بکن تو
دختر : اه مامان اینقدر گیر نده زندگی رو برام عذاب کردی

دوس پسر: موهاتو بکن تو
دختر : چشم آقایی مرسی که اینقدر رو من غیرت داری

ممد گِدا بازی در نیار

یه ماسکم واسه اون بَبَیی بالای صفحه سمت چپ بخر

هری شاطر

عشقم
نفسم
خوشگلم
گلم
نازم
عسلم
جیگرم
.
.
.
.
.
تازه یه کم بانمک هم هستم
اینا خصوصیاتم بود
دیگه یه دختر از زندگی چی می خواد ،مگه؟

در روز های عادی!!
محسن:محمد تا اذان چقدر مونده؟
محمد:چومودونوم (نمیدونم)




در روز های ماه رمضان :!!"
محسن:محمد تا اذان چقدر مونده ؟
محمد :2ساعت و49دقیقه و 57ثانیه و4673ده هزارم ثانیه

یکی از بزرگترین دغدغه های فکریم اینه که
..
...
....
......
.........
وقتی تو حموم آب گرم رو باز میکنم کجای حموم پناه بگیرم که آب سرد اولش روم نپاشه
●_●

دقت کردین تو چهار شنبه سوری چه فیلم های نابی نشون میدن؟ سال دیگه نیزنی شبکه یک میبینی after نشون میده شبکه دو پنجاه طیف خاکستری شبکه ای فیلمم داره بازی تاح و تخت نشون میده

با یکی از دوستام تو خونه نشسته بودیم، بهش گفتم دادا حوصلم سر رفت!
گفت زیرشو کم کن سر نره!!!
واقعا حالم خوب شد!
.
.
.
اخه اولین باری بود که با پایه صندلی میزنم تو دهن یکی!

قدر این روزها رو بدونید


یکسال دیگه همه میشیم بچه های قرن گذشته!

زن:یه چیزی بگم راستش رو میگی؟
مرد :مگه من به تو دروغ هم گفتم ؟
زن:نمیدانم ولی سوالم رو بپرسم؟
مرد:معلومه بپرس قول میدم راستش رو بگم!
زن :اگه یه روز یه گرگ به منو مامانم حمله کنه اول به کدوممون کمک میکنی؟
مرد:معلومه دیگه به گرگه
خدا بیامرز طفلی زیادی صادق بود!!!!

‏انقد بدم میاد مامانم پا تلفن میگه بچه هام دست‌بوس ان
من کجا دست‌بوس اونم -___-