مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:
باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید:
"باشه، ولی اونجا نرو.". مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم." بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:
"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی...
بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"
دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود
کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند.
به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:" نشان. نشانت را نشانش بده !"
داستان کوتاه
کارل گوستاو یونگ (روانشناس شهير سوئيسي و از شاگردان معروف فرويد كه در بحث ناخود آگاه جمعي از هم جدا شدند) فکر ميکند که اخلاق دو جور است : اخلاق بردگی و اخلاق اربابی ......
اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که 90 درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که ميگوید در مهمانیها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی ميشوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه دار ميشود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج ميکند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نميآید، این را مستقیم بهش حالی نکن،برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را،عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش،اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودت بُکُش و به خاک بسپار ، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش...
اما اخلاق اربابی، کاملا متفاوت است.افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی، آدمهایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس وهمسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف ميکنند. البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماست مالی و لاپوشانی نیست، صریح و بی پرده است و با هیچکس، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.
برای تودههایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.
یونگ ميگوید افرادی که به اخلاق اربابی رسیده اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد شدگی پس ميدهند. آنها به رضایت درونی ميرسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک باقی ميمانند.
واسه خلق و خوی شخصیمه که گاهی حرفایی میزنم که به خیلیا بر میخوره... میگن حاضری واسه آرامش خودت اعصاب یکی رو خراب کنی... حرفات رک و راسته و دل میسوزونه.... دست من نیست... این وجود منه. اخلاق منه...
" واسه آینده "
قرارمون این باشه که همیشه هر وعده غذایی رو باهم باشیم
کار داشته باشی و نتونی بیای خونه ...
نزدیک وقت ناهارمون زنگ بزنم بگم
اهای مرد خونه بیا دم در شرکت منتظرم
با عجله بیای بگی جونم چی شده خانوم خونه تا اینجا کوبیده اومده
بگم وعدمون همیشه باید سرجاش بمونه
بپیچیم بریم یه گوشه دنج ناهاری رو که با عشق واست درست کردم بخوری
و سیرابم کنی از تشنگی دلتنگیم ...
حکایت پیرمرد و موریانه
پیرمردی بود اندر خانه ای
صاحبِ وضعیّ و بس کاشانه ای
همسرش در گور و او بی جفت بود
فارغ از دلداده ی هم خفت بود
بهرِ بالا رفتن از بام و بری
او نیازش بود به بالابری
تا که پهن آرَد دو فرش نخ نما
رفت سمتِ نردبانِ باصفا
نردبانش شد طعام مورکی
خوش گوار آمد به کام مورکی
مورک اندر داخلش را خورده بود
ظاهرش امّا زیان نَسپُرده بود
او نمی دانست که این نردبان
ظاهرش سالم، ولی باطن شِکان
تا که پا بُگذاشت روی نردبان
بر زمین افتاد با آه و فغان
کرد آه و ناله پر سوز و گداز
دست بالا برد از بهرِ نیاز
گفت: یارب از کدامین معصیت
گشته ام گریان چو صاحِب تعزیت
از چه رو این نردبان بِشکست هان؟!
این تن بی روح و جان را خَست هان؟!
درهمان موقع بدید او مورکی
با قد و بالای خرد و کوچکی
آمدش بیرون ز چوب نردبان
گفت آن پیر ای امان و ای فغان
من گمان کردم عذابم کرده حق
چون که می دیدم خودم را مستحق
لیک، دیدم موریانه بود و بس
از برایم یک نشانه بود و بس
گاه بعضی از خلایق در زمین
کارهایی می کنندش این چنین
می گزی انگشت و می گویی: عجب
این چه بود و چند متر است و وجب
دیگه مد شده کشتن مسلمین
به هر راه و نحو و روش و کمین
یبار کاره باده یبار خاک
یبارم قضا و قدر و بلاس
یبارم همگی فدای پسر
یبارم بُوَد اشتباه پدر
خلیل گر پسر برد برای خدا
امیر می کشد بندگان خدا
مقتول و مفقود مجروح
کسی جا نمانده ز لطف
کمی پشت در ماندن و له شدن
کمی سوختند و نابود شدند
همه داغدارو سیه پوش شدیم
و حالا همه منتظر مانده ایم
ببینیم این امیر جدید امین
چه دارد ک گوید ب مجموع ما مسلمین
شعر از خودمه عذر می خوام ک خیلی اصولی نیست ولی در کل تسلیت عرض می کنم.
مرد آرایشگر همزمان که پیش بند را میبست....
پرسید:چه مدلی بزنم؟
و پسر جوان گفت: دومادی!
آرایشگر هم خوشحال از اینکه یه مشتری نون و آب دار پستش خورده چند ساعت باوسواس تمام مشغول به کارش شد. اگر کارش خوب بود علاوه بر دستمزد انعام خوبی هم میتوانست بگیرد...
آرایشگر گفت: بفرما شادوماد...راضی هستی...
جوان با نوعی حسرت و دلخوری نگاهی به آینه کرد و گفت:خوبه دستت درد نکنه...ولی!!!
آه بلندی کشید و گفت: حالا همشو از ته بزن... خواستم ببینم اگه امشب به جای اون من دوماد میشدم چه شکلی میشدم....
یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود ، تعریف کرده است که :
روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از …. تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد. به او نزدیک شدم و پرسیدم: «مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟» نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: «من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.»
میدونم قلمم خوب نیست
دل نوشته !
ما دهه هشتیا هممون مثل شما نسل قبلیامون هستیم با ذره ای تغییر ؛ ولی :
دوست عزیزی که میگی به ما میرسن وگرنه ما دهه هشتیا همون گوش دراز با هستیم و توسط رسیدگی که بهمون میشه عقلمون بیشتر از شما کار میکنه ؛
شما تا حالا تنهایی که نسل ما کشیدو کشیدی ؟
نسل شما که مادرهایی اونجوری داشت داره دم از تنهایی میزنه نسل ما چی ؟
نسل ما باهوش شده میفهمه ، هوش داره ولی درک نداره برای همینه همیشه نسل ما تنهاست ،
در ضمن از همینجا از همه عذر میخوام بابت پستم ، پست من جواب تمام جک هاتون در مورد نسل ما بود ؛
این موضوع داره مثل جک های قومیتی میشه ؛ هیچکس هم زیر بار نکات منفی خودش نمیره ؛
فقط بدونید که با این کارتون اعتماد به نفس نسل بعدیتون رو پایین میارید = نابودی آینده ی کشورتون
( یه موقعی مردم اراده کردن جک های قومیتی رو تا حدودی برداشتن ، حالا هم باید همین کار انجام بشه )
دل نوشته !(فقط امیدوارم اون کسی که قدرت درک متن بالا رو داشته تا اینجا رو خونده باشه ! )
. . . !
شعر طنز دیوار طویله
از قضا روزی الاغی جفته زد
جفته ی خود خوب و شسته رفته زد
خورد بر دیوار آخور آن چنان
که ترک برداشت آجرهای آن
صاحب آنجا که آمد با خبر
تازیانه برد و شلاق کمر
رفت در آنجا که خر را بی شکیب
با کمی آب و علف بهر فریب
کوبد او را تا دگر ساکت شود
تا که آرامش بر او ثابت شود
بعد از آن نوبت به بنا می رسد
بهرِ حلِّ این معمّا می رسد
که بیاید بهر ترمیمِ جِدار
تا که ویران ناید آن با انفجار
ساخت او دیوارِ تَرَّک خورده را
مرهمی زد صورت چک خورده را
خسرو شکیبایی:
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش، و نمیتونست بگه. دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو. اینقدر بالا پایین پرید، خسته شد خوابید. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده. یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب...!
این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه. دوسشون داریم و دوستمون دارند، ولی اونارو نمیفهمیم؛ فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم..
پسري يه دختري رو خيلي دوست داشت که توي يه سي دی فروشي کار ميکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هيچي نگفت. هر روز به اون فروشگاه ميرفت و يک سي دي مي خريد فقط بخاطر صحبت کردن با اون... بعد از يک ماه پسرک مرد... وقتي دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد... دخترک ديد که تمامي سي دي ها باز نشده... دخترک گريه کرد و گريه کرد تا مرد... ميدوني چرا گريه ميکرد؟ چون تمام نامه هاي عاشقانه اش رو توي جعبه سي دي ميگذاشت و به پسرک ميداد.
حتما بخونید من که موبه تنم سیخ شد:حاج مهدی سلحشورچند شب قبل تو حرم حضرت معصومه میگفت:.... دیدی تا حالا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی و بعدش پخش میکنی!!!!!!!
حالا ببینم سوره ای از قران که معادل یک سوم قران هست رو چه کار میکنی...... فکرش رو بکن... روز قیامت با خودت میگی کاش بیشتر میفرستادم....!!!!
((سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمَ ویا کاشِفَ الغَمّ فَرَّجَ هَمّی وَ یَسّر اَمری وَ اَرحِم ضَعفی وَ قِلَهَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین))
((حضرت محمد (ص)فرمودند هرکسی این دعا را بین مردم پخش کند گرفتاری هایش حل می شود.ولی شیطان به بیشتر مردم اجازه ی پخش این آیه را نمیدهد.))
گفتم : خسته ام
گفت : از رحمت خدا نا امید نشوید(53زمر)
گفتم : انگار منو فراموش کردی؟
گفت : مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم(152بقره)
گفتم : اخه تا کی صبر کنم؟؟؟
گفت : تو چه میدانی شاید موعدش نزدیک باشد(63احزاب)
گفتم : تو خدایی و صبور!من بنده ام و ظرف صبرم کوچیکه یه اشاره کنی تمومه…
گفت :شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه(216بقره)
گفتم : دلم گرفته…
گفت : (مردم به چه دل خوش کردند) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند(58یونس)
گفتم : خیلی احساس تنهایی میکنم
گفت :من که نزدیکم(186بقره)
گفتم : تو همیشه نزدیکی… من دورم کاش میشد بهت نزدیک بشم
گفت : هر صبح و عصر پروردگارت را پیش خود با خوف و تضرع و صدای اهسته یاد کن(205نور)
گفتم :خب اینم توفیق می خواد
گفت : دوست ندارید خدا شما را ببخشد(22نور)
گفتم : معلومه که دوست دارم
گفت : پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و توبه کنید(90هود)
گفتم : با این همه گناه…برای کدومش توبه کنم؟؟؟
گفت : خداوند همه ی گناهان را میبخشد(53زمر)
گفتم : روی توبه ندارم یعنی اگه بازم بیام می بخشیم؟؟؟
گفت : به جز خدا چه کسی گناه کاران را می بخشد؟(135ال عمران)
خدا هم توبه کنندگان را و هم انان که پاکند را دوست میدارد(222بقره)
گفتم : خدا جز تو کسی رو ندارم…
گفت : خدا برای بنده اش کافی نیست؟!(36زمر)
گفتم : در برابر این همه مهربونی چیکار کنم؟؟؟
گفت : ای مومنان!خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب او را تسبیح کنید که خود و فرشتگانش بر شما درود و رحمت میفرستند …خدا نسبت به مومنان مهربان است(41احزاب)
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»گفت:....
میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!
*پشیمون نمیشین بخونین*
بخوان ما را.منم پروردگارت.خالقت.از ذره ای ناچیز..صدام کن..صدایم کن
رها کن غیر ما را به سوی ما بازآ
منم پروردگار پاک و بی همتا
منم زیبا بنده ام را دوست میدارم
عزیز من خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا برخود
خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته میدان
تو را در بهترین اوقات اوردم
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟!!
تو بگشا لبت
و غیر از ما خدای دیگری داری؟!
رها کن غیر ما را .اشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه میجویی؟!
تو باهرکس چه داری؟!...هیچ
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید و گیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود افریدم من..ولی وقتی تو را افریدم به خود احسنت میگفتم
تویی زیبا تر از خورشید زیبایم..که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب میهمان دنیایم
نمی خواهی چرا ما را؟
مگر ایا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران بار توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا. به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی به رویت بنده ی من هیچ اوردم؟!
که میترساندت از من؟
رها کن ان خدای دور..ان نامهربان معبود
غریب این زمین خاکی ام ایا عزیز حاجتی داری؟
تو ای از ما کنون برگشته اما.کلام اشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشمان خیست را..
ایا حاجتی دارند؟!
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما اینک
خجالت میکشی از من؟
بگو
جز من کسی دیگر نمیفهمد
به خدایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است.برای درک اغوشم شروع یک قدم با تو تمام گام های مانده اش...با من
evrina
آخرین مطالب طنز
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!! .gif)
.gif)
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 29083
کل بازدید: 530540485










