دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

داستان کوتاه

  214830

زیان (اثری از فخرالدین علی صفی)
... جوحی به کنار دجله آمد، جمعی نابینایان را دید که می‌خواستند از آب بگذرند.
گفت : اگر من راهنمای شما شوم مرا چه می‌دهید؟
گفتند : هر یک ده جوز دهیم.
گفت : همه دست در میان یکدیگر زنید تا من شما را از گذرگاهی نیکو بگذرانم.
پس دست پیشرو ایشان گرفت و به آب درآمد، چون به تندی آب رسید، کوری را آب بُرد فریاد کردند که ای قائد یکی از یاران ما را آب بُرد، فریاد برآوردند که دیگری را هم آب بُرد.
گفت : دریغ از بیست جوز من.
ناگاه دیگری را آب از جای کَند، فریاد زدند.
گفت : دریغ از سی جوز من.
کوران به یکباره فریاد برآوردند که ای جاهل این چه سخن است که تو می‌گویی، به راهی افتادی که همه را به آب دادی!
گفت : شما را چه می‌شود؟ زیان مرا افتاده است که به هر یکی از شما که کم می‌شود ده جوز از دستم می‌رود، با وجود این زیان هیچ نمی‌گویم، شما چه فریاد دارید؟!

  214829

دخترم امروز برای تو مینویسم

سالها بعد اگر به دنیا آمدی و بزرگ شدی

قد کشیدی و خانوم شدی

دلم میخواهد

تو را از همه ی پسرهای محله و مدرسه و دانشگاه دور کنم

دلم میخواهد نگذارم از خانه بیرون بروی

دلم میخواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی

دخترم میدانم از من متنفر میشوی

میدانم مرا بدترین مادر دنیا میدانی

میدانم...خوب میدانم...

اما دخترکم...اگر بدانی چه بر سر جوانی ام آمد...

از مادر گله نمیکنی

دخترم وقتی سنت هنوز

درگیر احساس است

و منطق نمیشناسد

عاشق میشوی...

دخترم عاشقی درد دارد

بمیرد مادر و درد آن روزهایت را نبیند...

  214793

M :
گورستانی متروک
آرام و تاریک
مرده ای آورده اند
گمان کردم در این جای دور افتاده کسی برای آخرین وداع همراهیش نکند
اما دور قبر ولوله بود
چه غمگین بودند از نبودنش
فکری از خاطرم گذشت
بعد ازمرگ من چند نفر برای خداحافظی می ایند؟
چند نفر از نبودنم عمیقا غمگین می شوند؟
تا چند روز به خود زحمت رفت و امد می دهند؟
که از همه بیشتر می گرید؟
کیست که پشت نقاب اشک آلودش خنده ای از سر شوق بر لب دارد؟
که چه خوب شد که رفت
به چه فکر میکنند؟
به جای خالی ام؟
به ارث؟
به خاطرات بدی که برایشان ساختم؟
شاید با خود مرور میکنند او را ببخشم ؟ نبخشمش؟
یا به خاطرات خوشی که با هم داشتیم؟
شاید با خود میگویند یادش به خیر انسان شریفی بود
جای خالی خنده هام در قلب چه کسی خالی ست؟
زخم رفتار هایم قلب چه کسی را می سوزاند؟
آه باید لحظه لحظه ی رفتارهایم حساب شده باشد تا زمان دفنم کسی رنجیده خاطر از من و خوشحال از نبودنم نباشد
اما افسوس که تاثیر این افکار پایدار نیست ودقیقه ای دیگر چنان غرق در زندگی خواهم شد که فراموش خواهم کرد روز مرگی نیز هست
By : M

  214792

بخونیدش:) حس خوبی میده:)

ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻟﻬﯽ ﻗﻤﺸﻪ ﺍﯼ :
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺭﻓﺘﯿﻦ؟؟؟
ﺍﻭﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﻟﺜﻪ ﺗﻮﻥ،ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﺘﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
ﺩﺳﺘﺶ ...
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﯾﻢ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ ...
ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻦ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ؟
ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ،ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺯﻥ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ
ﺍﻧﺒﺮ ﻭ ...
ﺧﻮﺏ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻬﺶ !
ﭼﺮﺍ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻣﯿﮕﯿﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟!
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮏ" ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ... ؟؟
ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ،ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﯾﻪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ،ﺧﻮﺏ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ
ﺣﮑﯿﻤﻪ ...
ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﮑﯿﻢ ...
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺠﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ،ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ
ﮐﻨﯿﻢ،ﺑﮕﯿﻢ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟
ﺭﻧﺞ ﺑﻌﺪﯼ؟
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﻣﺪﺭﮎ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟؟؟
ﺣﺘﯽ ﻗﺪ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﮏ "؟؟؟
ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻥ ﺧﯿــﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺧﺪﺍﺳﺖ

  214776

در را که باز کردم سر جایم میخکوب شدم.صمد بود.بچه هارا گرفته بود بغل و دور اتاق میچرخید و برایشان شعر میخواند.بچه ها هم کیف میکردند و میخندیدند.یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم.بعد از چهارماه داشتیم دوباره یکدیگر را میدیدیم.اشک توی چشم هایم جمع شد.باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر میخواند گفت:کجا بودی خانم من.کجا بودی عزیز من.کجا بودی قدم خانم؟!
از سر شوق اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک میکردم همان طور که بچه ها بغلش بودند روبه رویم ایستاد و گفت:گریه میکنی؟
بغض راه گلویم را بسته بود خندید و با همان لحن بچگانه گفت:آها فهمیدم.دلت برایم تنگ شده.خیلی خیلی زیاد.یعنی مرا دوست داری خیلی خیلی زیاد!
هرچه او بیشتر حرف میزد گریه ام بیشتر میشد.بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت:مامانی را بوس کنید مامانی را ناز کنید.

بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند ...

(برشی از کتاب بسیار زیبای دختر شینا؛زندگی همسر شهید ابراهیمی هژیر)
لایک=صلوات برای شادی روح شهدا

  214614

اعتراف میکنم مامانم زنگ زده بود به خونه خالم اینا بعد خالم یه دختر یک سالو نیمه داره خییلی جیگره میخواستم به مامانم بگم بگو گوشیو بده به یاسمین(دختر خالم)قاطی کردم هی میگفتم بگو الو ،بگو الو،بگو الو
من=-O
مامانم:الو ،الو،الو
مامانم کمی بعد:-!
خالم:-*
رییس اداره مخابراتB-)

  214456

اگر روده هایمان پیچ نداشتطنز
همناطور که می دونید اگر روده هایمان پیچ نداشت هنگام ******(باد معده) 70 متر به جلو پرتاب میشدیم در این مطلب میخواهم به این مطلب بپردازم کهاگر اینجور بود چی میشد
1نخود تبدیل به سوخت میشد چرا چون مردم دیگه به ماشین اتوبوس قطارو اینجور چیزا احتیاجی نداشتن قشنگ یکی دو کاسه نخود می خوردن تمام هر جا دلشو میخواست می رفتن
2 نخود کمیاب شده وو گران می شود و نخود کاران پولدار می شوند و میشه گفت یه چیزی مثل سازمان اوپک که برای نفت زدن هم برای نخود میزدن مثلا نخوک
3 امار مرگ و میر بالا می رفت در صورتی که همه دارن از شهری به شهر دیگری میروند اهتمال اینکه وسط راه به شخص دیگری برخورد کنند زیاد می شد
4الودگی هوا اینو نگم بهتره چون دیگه خودتون می دونید وقتی مردم زرت و زرت بزنن خوب طبیعی دیگه هوا الوده شه
5عدهه زیاده از کار برکنار می شدند مثلا مسئولان پمپ گاز و بنزین. تعمیرکاران .رانندهگان وسایل نقلیه.لوازم یدکی فروشان و ...
6 شقل های جدیدی به وجود می امد مثلا پمپ نخودو پمپ لوبیا .تعویض ***
تعمیر ***.شست و شوی روده.پرتاب گاه (مطلب 9 رو توجه کن)
7پاسپورت ویزا میزا نداریم برا خودت یه گونی نخود بخور برو کانادا دو گونی بخور برو امریکا
8الودگی صوتی البته که لازم نیست توضیح بدم دیگه خودت یکم فک کن می فهمی
9 امکان داشت جای اشتباه بری مثلا میخوای بری کیش اشتباه نشونه بگیری میری تواب برای همین یه جا های مشخصی برای پرتاب ساخته میشد


پایان

  214151

ویژه...ویژه

گاهی فاجعه آنچنان هولناک است

که باورت نمیشود روی داده است...
و در شوک ناباورانه ای،،
زمانی به خود می آیی

که کنار آمدن با آن ،،
بخشی از زندگی روزمره ی تو می شود... .
آهـــــی میکشی...

و فریادت را به سکوت اندوهباری
درخود فرو میخوری،،
و بار آن سنگینی کوله روزگار توست که باخود میکشی...
و وقتی در آینه مینگری،،
در می یابی که چگونه گذشته است.....

  214057

ن نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
دست نوشته های سهراب سپهریو چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
دست نوشته های سهراب سپهریواژه ها را باید شست ...

  213995

واسه هرکی شاخی واسه من میشی فنچ کوچه
زوده تورپ کنی واسه من فنچ جوجه
من مغروم چون استاده کلکل
اززلزله،طوفانوسونامی بدترم
توحالاحالاهابایدجلوم درس پس بدی
یاخم شی ونوکردربست بشی
شمازوده برسیدبه قدرت مبهم
من شاه اراکم واسمموگفتم
رپ تویه دستمه،خودکارم هست قمه
تکساتون مسخره،شاخ ترازهمه
من همونم که قلمم رپوجرداد
چیه داش قدرتم پشمتوفرداد

  213942

وصف حال عموم ما :
روزی مردی خواب عجیبی دید
او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شماها چکار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدایا شکر

  213825

عِب نداره
بالاخره که چی ؟
یه جایی هر رابِطه‌ای باید تموم شه دیگه
نه؟
یکی دار میزَنه خاطِراتو
یکی خاطرات دارِش میزنه:)
در هَر صورت یه جایی تموم میشه
عصبی میشی
میری کانوِرسِیشنارو پاک میکنی!
همه چیو ،
عکسشو از والِ گوشیت ور میداری
یه نفس عمیق میکشی
دستت میره سمت بلاک
خدایا بلاک کنم؟ نکنم؟
نکنه کارم داشته باشه بلاک باشه نتونه بگه؟
نکنه دلش تنگ شه نتونه بگه؟
بعد دوباره یادِ حرفاش می‌افتی
میزنی بلاک!
چن ساعت بعد از بلاک درش میاری
دلت طاقت نمیاره
پیش خودت میگی یه تکستگرافی هایی هست
که حَرفِ دِلمه
اونارو میذارم عکس پروفایل که ببینه
با خودت کلنجار میری هِی
اسمشو پیدا میکنی
یه اسمایل با یه علامت تعجب
عه آنلاینِ
انقد وای میسی ببینی چی میشه
تو دلت میگی،
تورو خدا تکست بده
جون من تکست بده..
میگذره
هَر دو دقیقه یه بار چِشمات اشک میشه
بغضتو میخوری که مامامت نفهمه..
تو دلت میگی خدایا؟
چرا انقد آدمات بی رَحمَن؟
یه نفس عمیق و چند دقیقه‌ای که عمری واست میگذره..

  213754

ازعزرائیل پرسیدند:
تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.."ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خدا وندفرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود..
.ًحتما بخونید من که مو به تنم سیخ شد:حاج مهدی سلحشور چند شب قبل تو حرم حضرت معصومه میگفت:...دیدی تا یه جوک باحال میبینی درجا کپی میکنی وبعدش پخش میکنی !!!حالاببینم سوره ای ازقرآن که معادل یک سوم قرآن هست راچکارش میکنی.. فکرش رابکن..روزقیامت باخودت میگی کاش بیشتر میفرستادم..!سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين حضرت محمد(ص) فرمودند هر کسی این دعا را بین مردم پخش کند گرفتاریهایش حل شود.ولى شيطان ب بيشتر مردم اجازه ى پخش اين ايه را نميدهد

  213612

(واقعا واقعی)
دبیر علوممون، داشت می گفت که وقتی یک حیوان بچه است،تشخیص زن یا مرد بودنش. سخته. اگه گفتین چجوری می فهمیم یک جوجه، خروسه یا مرغه؟
عاغا هرکی یه چیزی گفت. بعد دبیر گفت: سر و تهش می کنیم،
همه بچه ها گفتن چی میخاد بگه!
گفت: اگه بال زد خروسه!
بچه ها گفتن گناه داره ! دبیرم گفت نه خیرم جوجه بدبختو میزنی می کشی گناه نداره بعد نباید یاد بگیری نره یا ماده؟
حالا ادامه درس!
حیوانات بالغ، نرشون خوشگل تر از ماده شونه!ولی تو انسان برعکسه.
همه گفتن نه میرن آرایش می کنن.
دبیرم گفت: نه همچینی هم نیست.
یهو رفیق من داد زد: آخه خانوم رژ می زنن!
همه زدن زیر خنده...
بعد دبیر ادامه داد:اون آقایونی که رژ می زنن،ابرو بر میدارن. و فلان و اینا،
میخوان مثل حیوونا که نراشون خوشگل ترن باشن! اینا به حیوان بودن علاقه دارن!
حالا ما فقط دست میزدیم....
دخترا پرچم نره تو کهکشان راه دوغی!
حالا هی به کیلیپس گیر بدین

  213584

بیا یه قراری بذاریم.!
نیمه شبه جمعه با یه کت و شلوارِ مشکی و همون کروات که بهونه ی همیشگیت برای نزدنش این بود که حالتِ خفگی بت دس میده با موهای مرتب شده و بوی کپیتان بِلک که بیشتر اوقات باش دوش میگرفتی و با یه شاخه گلِ رز جلوی کافه ی همیشگیمون منتطرم باش منم یه ربع بعدش از پشت بهت نزدیک میشمو دسمو میذارم رو چشت تو هم مثلِ همیشه سریع دسمو بندازی پایین و بگی:این کارا چیه؟زشته مردم نگاه میکنن!بعد با حالتِ عصبی به لباسام نگاه کنی و بگی باز که این پالتویِ کوتاتو پوشیدی مگه یقشو با قیچی جر نداده بودم که دیگه نپوشیش؟منم با نیشخند ابروهامو بالا پایین بندازومو بگم: اتفاقا اینطوری جذاب ترم شده دست درد نکنه.!
بعد با حرص دسمو بگیریو بگی بریم تو...!منم به سختی جلویِ خندمو میگیرمو به رو خودم نمیارم که 12شبه و هیچ کافه ای تا این ساعت باز نیس حتی کافه ی همیشگیمون...!
به رو خودم نمیارم که منو تو اصلا با هم کافه نرفتیم...
به رو خودم نمیارم که به رزِ قرمز حساسیت داری...
به رو خودم نمیارم که از بویِ کپیتان بِلک نفرت داری...
من دیگه حتی نبودنتم به رو خودم نمیارم...!
#مونارکـ