اعتراف میکنم اول راهنمایی بودم آخرین روز مدرسه بود معلم زبانمون(که یه آدم قد کوتاهبود) داشت امتحان شفایی میگرفت به منو یه سری از بچه ها که آخر میخواستیم امتحان بریم گفت خسته شدم هر نمره ای که کتبی گرفتینو همین جا میزارم هرکاریم کردیم قبول نکرد بگیره.منم عصبانی داشتم تو سالن مدرسه راه میرفتم که یکی از دوستام گفت بیخیالش بیا بریم حیاط.داشتم میرفتم حیاط که یه نفر داشت رد میشد خورد بهم منم که خییییلی عصبانی بودم گلوشو با دوتا دستم محکم گرفتم فشار دادم داد زدم مگه کوری؟که دیدم همون معلمست بعد سریع در رفتم
با وجود اینکه نمرهم دادو حرسمم اون روز خالی شد
کاشف به عمل اومد که همسایه خالمه
توی هر جشنیم که میگیریمم هست:|
نمایش مطلب شماره 222329
تاریخ انتشار : تير 1395
آخرین مطالب طنز
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!! .gif)
.gif)
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید امروز:
7511
بازدید دیروز: 71839
کل بازدید: 530384254
بازدید دیروز: 71839
کل بازدید: 530384254










