تاریخ انتشار : مهر 1394
اعتراف می کنم یه روز داشتیم توی حیاط مدرسه میرفتیم به دوستم گفتم هوا سرده بیا بریم توی نمازخونه بعد دیدیم کفشهای معلم پرورشی مون جلوی در و قفل هم روی در
طی یه عملیات شیطانی در رو قفل کردیم و اون هم موند توی نمازخونه و از اونجایی که نمازخونه ی مدرسه توی حیاط بود و گوشیش هم با خودش نبرده بود تازنگ نماز موند اونجا
لایک: دمتون گرم











.gif)
.gif)