دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  236789

به درجه ای از تنهایی رسیدم که خودم بازوی خودمو گاز میگیرم
به خودم میگم نکن توله سگ جاش میمونه!

  236749

اعتراف میکنم انقد از خوابیدن بعد از الارم گوشی خوشم میاد که اگه بخوام ساعت 7 صبح پاشم الارم گوشیمو واسه ساعت 6 میزارم بعد که زنگ زد و بیدار شدم الارمو قطع میکنمو دوباره میخابم تازه وقتیم که بار اول بیدار میشم کلی فش میدم که کی این موقع صب بیدار میشه دکترم رفتم گفته قابل درمان نیس

  236465

اعتراف می کنم اسکار مسخره ترین تعارف سال رو باید بدن به جمله خواهش

می کنم بفرما بخور اخه بوداره...

بوداره که بوداره بدرک. همه خوراکیا بودارن...ولمون کن با این تعارفاشون

  236338

دو هفته بستری بودم،
برگشتم به تنظیمات کارخانه
آب هویج میخوردم،کفِش گیر میکرد به سیبیلام
خواستم بگم هنوز چیزی از ارزشهای ما دهه شصتیا کم نشده!!

  236266

اعتراف میکنم دیروز کرم درونم بیدار شد اومدم زنگ بزنم به چنتا شماره سرکارشون بزارم(بذازم)


هیشکی جواب نداد


نفر اخری که بهش زنگ زدم...


صدای اذان پخش کرد و اپراتوره اینو گفت:
"مشترک مورد نظر در حال عبادت است؟! ایشان پس از اتمام نماز با شما تماس خواهند گرفت؟!

به خدا همینو گفت!!!


.ضایه شدن من لایک واجب

  236263

اعتراف میکنم یک چیز و هرچقدر بگردی تهش مادرت پیداش میکنه

  236122

یکی از مشکلات من تو اول‌دبستان این بود که
نمی‌فهمیدم باید بعد زنگ‌تفریح به همون کلاس رفت.
.
.
.
.
با یه اولی دیگه دوست می‌شدم می‌رفتم کلاس اونا.

  236096

اعتراف میکنم از چهار تا دسته تو مدرسه خیلی بدم میومد.
1.چاپلوس ها و پاچه خوار ها
2.بچه سوسولا
3.زورگوها
4.خرخون ها
5.خبر چین ها

عه شد پنج تا که!!!! خخخخخ

مثله منی بزن لایکو

  235992

‏من همونم كه اگه كسی بهم چیزی بگه جوابشو نمیدم و كل روز و تو مغزم باهاش دعوا میكنم :|

  235986

اعتراف میکنم بچه که بودم به “آبمیوه” میگفتم: “آب انگور”!
بعد سر کوچه مون یه سوپر مارکت دار مهربونی بود منم وقتی دلم آبمیوه میخواس میرفتم مغازه ش قدمم به میزه اون سوپر مارکت نمیرسید سرمو میگرفتم بالا دستامو میذاشتم رو میز میگفتم آقا یه آب انگور بدین اون بیچاره هم “آب انگور” میداد تصویر انگور رو که روش میدیم با دستم پس میزدم میگفتم نه آب انگور پرتغالی بدین D:




(من نبودما)

:)

  235971

اعتراف میکنم وقتی چهارم ابتدایی بودم با این پاک کن دو رنگ ها بود که یه طرفش آبی بود و میشد باهاش خودکار رو هم پاک کرد، وقتی معلممون میگفت که از رو مشقی که دیروز نوشتیم یبار دیگه امروزم بنویسیم، من با اون پاک کُنِ امضا قبلی معلممون رو پاک میکردم و دوباره همونو بهش میدادم و امضا میکرد، ولی بعد از یکی دو ماه فهمید و ... (حتما الان میگید گل پسر فامیل که این باشه وای به حال بقیه شون)
ولی پشیمون نیستم، آخه یعنی چی که معلما یهو واسه خودشون حال میکردن و میگفتن اخر هفته سه بار از روی تصمیم کبری بنویسید، الان ما هممون با تصمیم کبری نابغه شدیم آیا؟؟؟ همین کارا رو کردن که اکثر مردم از کتاب بدشون میاد و ازش فرارین.

  235953

در دایره‌ی قسمت
ما اون تیکه از کاغذیم که نوک پرگار میره توش !

  235930

اعتراف میکنم سال 84 تازه با اینترنت آشنا شده بودم هی اسم خودم رو سرچ میکردم عکسم بالا بیاد
الان که به اون موقع فکر میکنم احساس ناخوشایندی بهم دست میده!

  235871

داشتن کسی که قدر کوچکترین کاری که براش میکنی و میدونه واقعا از بزرگترین خوشبختی‌های دنیاس...

  235712

***************small boy****************
اعتراف میکنم قبل اینکه عضو شبکه های اجتماعی (تلگرام و اینستاگرام و ..... ) بشم وقتی جوکای سایتو میخوندم تو دلم میگفتم این بچه ها چقدر مبتکرن که این چیزا به ذهنشون میرسه
.
.اما حالا فهمیدم هممون دستگاه کپی ای بیش نیستیم
.
.
.
.
.
.
.
البته بعضیا از نبوغشون استفاده میکنن هااا