دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 261107

تاریخ انتشار : آبان 1399

در وسط بیابان جوری محکم روسری رو گرفته بود انگار من و خدا غریبه ترینیم...در حالی که نزدیکترینیم
صد ها کیلومتر فاصله بود ولی هردو یه چیز میخواستیم...
اون جار میزد من مخفی میکردم
حالا من جار میزنم او مخفی میکند
هردو میدانیم چه میگذرد
دوستت دارم هایمان را محکم تر مینویسم تا تلخ تر کند این داستان عاشقانه را ،داستانی که فقط با بریده شدن نفس های یکی از ما دوتا(انشاله من) تمام خواهد شد...
نرو