هروز که از نبودنت ميگذشت باخودم ميگفتم بالاخره که چي يه روز به نبودش عادت ميکنيم
الان داريم به سالگرد نبودت نزديک ميشيم
هيچي از ذهنم پاک نميشه
اخرين بار که بوسيدمت
اخرين لبخندت
و اخرين بارکه تو غسال خونه صورتت رو ديدم
اولش نميخواستم ببينمت ، ميترسيدم ولي باخودم گفتم اين اخرين باره بعدازين بايد همش عکساشو ببيني
چقدر دلم واست تنگ شده
داريم به شب قدر نزديک ميشيم ، پارسال تموم دعام اين بود خوب شي ولي الان...
:
:
:دوستاي عزيز فورجکي تو اين شبا واسه همه بيمارا دعا کنين که زودتر خوب بشن چه جسمي ر