دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 148005

تاریخ انتشار : اسفند 1392

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر/اتفاقی مقابلم رخ داد/وسط کوچه ناگهان دیدم/
زن همسایه بر زمین افتاد/سیب ها روی خاک غلطیدند/چادرش در میان گرد وغبار/قبلا این صحنه را...نمی دانم/در من انگار می شود تکرار/آه سردی کشید،حس کردم/کوچه آتش گرفت از این آه/و سراسیمه گریه در گریه/پسر کوچکش رسید از راه/گفت:آرام باش! چیزی نیست/به گمانم فقط کمی کمرم.../دست من را بگیر،گریه نکن/مرد گریه نمی کند پسرم/چادرش را تکاند، با سختی/یا علی گفت و از زمین پا شد/پیش چشمان بی تفاوت ما/ناله هایش فقط تماشا شد/صبح فردا به مادرم گفتم/گوش کن ! این صدای روضهء کیست/طرف کوچه رفتم و دیدم /در ودیوار خانه ای مشکی است...
با خودم فکر می کنم حالا..کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه..راستی! فاطمیه نزدیک است...