تاریخ انتشار : شهريور 1392
آخ که چقدر خوبه...قدم زدن با تو...چه خوب و آفتابیه...هوای من با تو...تو کافه های شلوغ...گوش دادن به صدات...چه لذتی داره...تو خلوت کوچه...گرفتن دستات...چه لذتی داره...بازم اجازه بده...بهت سلام کنم...نگو باهام قهری...با اینکه میدونم...توبی اجازه ترین...عاشق این شهری...جز من دیوونه...کی وقتی حس میکنه...که داره میمیره...حتی واسه مردن...از توی دیوونه...اجازه میگیره...تو غربت خونه...جز من دیوونه...کی قضه ی تورو خورد...شبای تنهایی...بدون لالایی...چه جوری خوابت برد...











.gif)
.gif)