تاریخ انتشار : تير 1392
رفتم درمانگاه آمپول بزنم، کسی توی اتاق تزریقات نبود، سه ساعت وایستادم
بالاخره یک پرستار آمد تو اتاق. زل زده به سرنگ توی دستم میگه آمپول داری؟
گفتم: پ ن پ آمدم این سرنگ را اهدا کنم به کسایی که ندارن بخرن











.gif)
.gif)