دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 82211

تاریخ انتشار : خرداد 1392

یه زمانی قنادی کار مکردم تو بالا شهر مشهد . هروقت یه بچه کوچیکی میومد تا مامانش میرفت پول حساب کنه ما بچهه رو میزدیم و اشک ریزون راهیش میکردیم مامانش فکر میکرد بچه بستنی مخواد . یک بار این رفیقمون یک بچه ای رو زد ای بچه هم سیخ برگشت داد زد: پدرسگ.....بر چی میزنی؟ مامان مامان این منو زد
ای رفیقمون سرخ و سفید میشد و فحش میخورد منم غلت میزدم از خنده
هیچی دیگه صاحبکار جریمش کرد
... بالا حرفای رکیکی بود که بچهه گفت که قابل ذکر نیس