دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 81820

تاریخ انتشار : خرداد 1392

تو دوره راهنمایی کلاس مدرسه ما پنجرههای بزرگی داشت که به حیاط باز میشد تقریبا عادت کرده بودیم زنگ که میخورد به جای در از پنجره میپریدیم بیرون یک روز که خیلی هم عجله داشتم منتظر بودم که زنگ بخوره به محض اینکه زنگ خورد و معلم از کلاس پاشو گذاشت بیرون کیفم رو از پنجره انداختم تو حیاط و پشت سرش هم از پنجره پریدم بیرون....
چشمتون روز بد نبینه دقیقا روی کمر ناظم فرود اومده بودم....
در کسری از ثانیه کیف رو برداشتم و فرار کردم....
فرداش از دوستام فهمیدم که کیفم خورده تو سر ناظم بدبخت ، عینکش افتاده خم شده عینکش رو برداره که من پریدم روش....
شانس اوردم نفهمید من بودم....