تاریخ انتشار : خرداد 1392         
        
     
         لنگه کفش بابام تو حلقم اگه دروغ بگم
دايى مامانم تو شهرمون تصادف کرده تااينجا هيچى دايى مامانم زنگ زد بامامانم کار داشت مامانمو از خواب بيدار کردم بهش گفتم مامان داييت باهات کار داره مامانم (غرق در خواب بود)همين طورى نگاه مى کرد بعد گفت دايى کيه من کجام خلاصه بردم سر تلفن دايى ميگه محمد(بابام)رفت ببينه  چى شده تصادف مامانم مى گه بابا محمد کيه چرا ولم نمى کنيد من کى هستم شما کى هستيد!!!!! پست سوممه حمايت کنيد 







 



 
 .gif)
.gif)