دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 81453

تاریخ انتشار : خرداد 1392

•مدتی بود یه سگ ولگرد تو کوچمون بود و شبها از صداش خوابمون نمی برد. یه روز که سگه نشسته بود توی زمین روبروی خونمون زنگ زدم سازمان پسماند و آدرس دادم که بیان ببرنش. وایسادم پشت پنجره که هم سگه فرار نکنه بره و هم اینکه اگه ماشین پسماند اومد سگه رو بهشون نشون بدم. خلاصه نیم ساعتی رو پشت پنجره نگهبانی دادم. تازه منه اسگل ناهارمم پشت پنجره خوردم. فکر می کردم اینا خیلی دقیق هستن و زود میان. جالب این بود که با هر تکونی که سگه می خورد، خدا خدا می کردم که نره و اونا بیان فکر کنن من مزاحم تلفنی بودم. هیچی دیگه یکی دو ساعت پشت پنجره علاف بودم. وقتی دیدم نمیان دیگه بی خیالش شدم. سگه هم تا شب همونجا بود. فکر کنم میخواست ضایع شدن منو به رخم بکشه و بگه کو بگو بیان من هنوز منتظرم....