تاریخ انتشار : آبان 1390
پسر داییم تو آژانس کار میکرده یه روز یه پیرزن سوار میکنه، بعد چند دقیقه گوشیش زنگ میخوره، حرفش که تموم شد، پیرزنه پرسید: کی بود؟
پسر دایی: :O:O
پیرزن: پسرم کی بود؟
پسر دایی: :O:O ...
پیرزن: مگه کری، میگم کی بود؟
پسر دایی با حالت ترس و شوکه شده: دوستم بود.
پیرزن: حالا چی میخواست؟
پسر دایی با حالت عصبانیت: دنبال زن فضول سن بالا میگرده تا ...
لا اله الا الله. فک و فامیله داریم؟