تاریخ انتشار : آذر 1399
مامان بابام دعواشون شده بود بعد از دعوا مامانم نشسته بود تو پزیرایی و میوه پوست میکند و میخورد .
بابام رفت اشتی کنن و از دلش در بیاره بر گشت گفت : دستت رو چاقو نبره .مامانم گفت : مگه یوزار سیف اومده؟؟
باز دعواشون شد :/ :/