دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 257580

تاریخ انتشار : فروردين 1399

اون موقعها مثل الان نبود که دانشجوها دست خالی برن دانشگاه. لااقل یک کلاسور دستمون بود، وقتایی هم که میخواستیم کلاس بزاریم یکی از اون کتابای گنده که اسم دهن پرکنی هم داشت میگرفتیم دستمون. یکبار با همین شرایط توی تاکسی نشسته بودم، یه حاج خانم کنارم نشست. وراندازم کرد و پرسید: دانشجو هستی؟
با افتخار گفتم بله.
گفت: پسرای منم دانشجون، از همین کتابا دست میگیرن ولی دور از جونت قد گاوم شعور ندارن!
بگذریم که دو کورس مونده به دانشگاه پیاده شدم ... از هول یادم رفت کرایه رو بدم. وقتی راننده صدام کرد و پول رو گرفت رو به خانمه گفت: اینم تایید حرفتون!
تازه بعداً فهمیدم کتاب خوشگله رو هم تو تاکسی جا گذاشتم. واقعاً خانمه راست میگفت!