دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 254320

تاریخ انتشار : مهر 1398

هفته ی پیش داشتیم با بچه های مدرسه سر زنگ ورزش جرات حقیقت بازی میکردیم. برای جرات به من گفت برم جلوی دوربین مدرسه و با دستم انگشت ا.ش.ا.ر.ه برم . خلاصه منم ته دلم پشیمون بودم . ولی برای اینکه خیط نشم رفتم جلوی دوربینی که پشت دستشوییمونه و اون کارو کردم . تقریبا قرار بود ۱۰ ثانیه اونجوری باشم .
چشتون *_* روز بد نبینه ناظممون اومد تو حیاط منو میبینه میاد سمتم . انگشتمم دیده . دیگه دیر شده برای جمع کردنو ... . خلاصه همونجوری انگشتمو نگه داشتم و به چشم ناظم نگاهیدم . اونم بم نزدیک شد و جریانو با اخم پرسید منم گفتم : دستم درد میکنه دارم مالشش میدم =|
خلاصه اونم برای تنبیه من به زور و اجبار بردم دستمو روی چوب بستنی بست تا مثلا خوب شه :|
تا همین دیروز قبل از رفتن به مدرسه دستمو میبستم میرفتم :D