تاریخ انتشار : مهر 1398
خداوندگــارا(یاد فردوسی افتادم )
پــســـری کــه
طـــول شلــوارش کــوتاه باشه
مــوهای پاشو زده باشه و پابندم بســـته باشه!!!
ابـــروهاش نازک باشه
با عشـــــوه نگاه کنه
بــچــگونه حرف بزنه
بـگــه بـــوچــم تــن!
بگــه قـــهلم!
رو سراغ من نفرسـت! چــون قطعا قاتــل میشم(¬_¬)