تاریخ انتشار : ارديبهشت 1397
اعتراف می کنم یه روز تو باغ بودم با فامیل پدریم داداشمو نصف شبی پاشد رف تو استخر ولی شنا بلد نبود قمقمشم نیورده بودیم یدفه بابام بش بطری نوشابه بشت فرستادیم وسط استخر. بعدش من هی تحدید میکردم بش آب میپاچم تا به بابام می گفت خودمو سرگرم دختر عموی نوزادم میکردم خلاصه منو دختر عمم) هی داداشمو دست مینداختیم اخرم رفت خوابید











.gif)
.gif)