دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 230579

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1396

آیا به من امیدی هست؟
دیروز برای اولین بار به اجبار معلممون(گودزیلا هم خودتونید)باید یه غذا درست میکردم(یکی از پروژه هامون توی کاروفناوری اینه که دستپخت خوبی داشته باشیم)منم گفتم چه غذایی از کوکو سیب زمینی راحتتر
حالا غذا پختن من:بجای اینکه دوتا تخم مرغ بهم بزنم تا یکیشون بشکنه یکی زدم به لبه کاسه پوستش رفت تو کاسه خودش پخش زمین شد و ریخت رو فرش(به همیین روش چند تا تخم مرغ ریختم رو فرش) چندتا لیوان و دوتا بشقاب هم شکستم.مامانم مثلا ذوق داشت که اولین بارمه برام جدید ترین قابلمشو آورد و توسط من قابلمه ی یک و خورده ای میلیونی به قابلمه دوهزار تومنی تبدیل شد.یکی دیگه از شاهکارامم اینه که چنگال یکبار مصرف انداختم تو روغن و به خمیر تبدیل شد.
بابام این وضعو دیده میگه :تنها کسی که میتونه با آشپزیت کنار بیاد سامان گلریزه
من : )))))
مامان و بابام:ااااا
یانگوم 0-0
سامان گلریز:من اینو نمیییییخخخامممممممممم