تاریخ انتشار : مرداد 1391
يه روزدوتاخانومه داشتن باخاطرات لاغريشون واسه هم افه ميرفتن،اولي گف:من انقدلاغربودم که هروقت ميرفتم حموم مامانم سرچاهوبايه چيزي ميبست که توش نيفتم!دومي گف:اينکه چيزي نيس من يه بارآلبالو رو با هسته اش قورت دادم همه ميگفتن زري خانم حامله اي؟











.gif)
.gif)