درود بر شرفتون
با مادرم رفته بودیم عراق واسه زیارت ، تو یکی از خیابون های نجف ، وارد یه کوچه ای شدیم که دیدیم جلومون چند تا سگ بزرگ هستند که دارن بد جور ما رو نیگا می کنن ، لامصب ها آرنورد بودن ،
مادرم گفت بیا برگردیم میان تیکه پارمون می کنن ، من هم مثه مهران مدیری که بعضی وقتا که جو می گرفتش ، جو گیرم شدم گفتم مامان نترس پسرت اینجاست بیا بریم ،،، حالا نزدیک سگ ها که شدیم یهو خشکم زد ،،، بعد یهو عینه مرد هزار چهره که صدا می زد مااااااااااااااااااااامااااااااااااااااااان منم یه جیغی زدم ،،، مادرم که به امید حرفای غیورانه من جلو اومده بودم داشت از حال می رفت و منم که ... ،،، نمی دونم سگا رسم جوانمردی به جا آورن یا رسم مهمان نوازی که گذاشتن رد شدیم
اما از وقتی که اون ماجرا رخ داده کلا حق حرف زدن ندارم
نمایش مطلب شماره 214862
تاریخ انتشار : دي 1394
آخرین مطالب طنز
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!! .gif)
.gif)
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید امروز:
18154
بازدید دیروز: 71839
کل بازدید: 530394897
بازدید دیروز: 71839
کل بازدید: 530394897










