دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 213904

تاریخ انتشار : آذر 1394

مورد داشتیم ...

باشـگاه کُشـتی بودیم که یکی از بچـه ها به ابــراهیم گفـت:
«ابرام جـون تیـپ و هیکلـت خیلی جالـب شـــده. توی راه که می اومـدی دو تا دختـر پشـت سرت بـودن و مرتـب از تو حـرف میـزدند.»

بعد ادامه داد: شلــوار و پیرهن شیـک که پوشـیدی، ساک ورزشی هم که دسـت گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری.»

ابراهیم خیلی ناراحت شد، رفت توی فکر. اصلاً تـوقع چنیـن چیزی را نداشـت.

جلسـه بعد که ابراهـیم را دیـدم، خـنده ام گرفت.
پیراهن بلنــد پوشیده بود و شلوار گشـاد.
به جای سـاک ورزشی هم کیسـه پلاسـتیکی دست گـرفته بـود.
تیپش به هر آدمی می خورد غیر از کـُشتی گیر.

بچه ها میگفتــند: «تو دیگه چه جـور آدمی هسـتی؟! ما باشگـاه میایم تا هیکـل ورزشـکاری پیدا کنـیم، بعد هم لباس تنـگ بپوشـیم.
اما تو با این هیکل قشـنگ و رو فرم، آخه این چه لباس هاییِ که میپوشی؟»

ابراهیم به این حــرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه میکرد:
ورزش اگه برای خدا باشه عبادته؛
به هر نیت دیگه ای باشه، فقط ضرره.
شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی