تاریخ انتشار : آبان 1394
اعتراف میکنم یبار عجله داشتم میخواسم برم بیرون درهمون لحظه تلفن خونمون زنگ خورد منم رفتم شمارشو دیدم فهمیدم دوست داداشمه میدونسم با داداشم کار داره منم ک عجله داشتم...با عجله برداشتم...
من:الو؟؟؟
اون:سلام خوبین؟؟؟
من:سلام نه!!!
ی لحظه سکوت کردم بعد گفتم ینی نه مهدی خونه نیس!!!
یکی باس پشت تلفن جمش میکرد بسکه خندید!!!
بی جنبهههه!!!
خب عجلهههه داشتممممم:-!











.gif)
.gif)