دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 211378

تاریخ انتشار : آبان 1394

اعتراف میکنم بزرگترین فانتزی من تا یه ماه پیش این بود که رشته دانشگاهیمو دندان پزشکی بزنم (بلند بگید ایشالا)بعد تخصص اطفال بگیرم و یه خانوم دکتر خیلی ماهر وحاذق وخوش تیپ و باحجاب بشم(نه مثل بعضی تازه به دوران رسیده ها که تا به مدرک وسمت بالایی میرسن سریع حجابشونو کنار میذارن)
بعد آوازه ی کارم در کل محافل علمی بپیچه و خلاصه خیلی مشهور بشم..(بزنید به تخته)خلاصه آوازه کارم به گوش بزرگترین شیخ عربستان که خیلی هم پولاره برسه و اونم از قضا یه پسرکوچیک داشته باشه و دندون هاش مشکل داشته باشه و نذاره هیچکس معاینش کنه.بعد از من دعوت کنن برای معالجش منم برم و بدون اینکه بچه هه حتی یه آخ بگه تمام دندوناشو درست کنم و درآخر با کلی التماس به جای دستمزدم یه بنتلی آبی متالیک(؟!؟!؟؟!)بده و منم به این طریق به ماشین مورد علاقم برسم!
ولی بعد از فاجعه ی منا دیگه عرق ملیم اجازه نمیده براشون کاری بکنم..
عربستان خاک تو سرت آرزوهامو نقش برآب کردی
من:|
من:|بازم من:|