دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 211162

تاریخ انتشار : آبان 1394

اعتراف میکنم تو محرم داشتیم حلوا میدادیم بعد من نا خوداگاه تاکید میکنم ناخود اگاه پام رفت توی ضرف.فوری فلنگ رو بستم از محل متواری شدم.تو اتاقم بودم که دیدم صدای زنها ی همسایه بلند شد.نگو اونا جای پای منو دیدن فکر کردن جای پای امام زمانه...... یه ضرف کوچیک رو بین 100 نفر تقسیم کردن.زن همسایه مونم اومد گف از این بخور تا شاید امام ادمت کنه. خدا کنه خدا ببخشتم اخه 2 هفته بود پاهامو نشسته بودم............