اعتراف میکنم که برای جمع کردن طلبهای مغازه رفتم خونه یکی از بدهکاران
البته یک یک سالی بود که خیلی اذیت میکرد
خلاصه رفتم در زدم باباهه داشت با ماشین از خونه بیرون میرفت درمورد حساب بهش گفتم
بازم گفت ندارم و خودم مغازه میام و با صاحاب مغازه صحبت میکنم
خلاصه رفت منم رفتم البته من پشت دیوار قایم شدم اونکه رفت دوباره رفتم در زدم خانومش اومد در وا کرد
گفتم در مورد حساب که بدهکاره گفتش که شوهرش گفته میاد حساب میکنه
گفتم بهش الان اقاتون داشت میرفت بیرون با ماشین بمن گفت برو در بزن پولت بگیر منم اومدم
خانمه گفت حالا که خودش گفته حسابت چقدره گفتم سی تومان
وخلاصه اینطور شد که طلبه رو گرفتیم والفرار
الان دونفر دارن دنبالم میگردند
مدیونید اگه بگید بدهکاره با خانومش هستند
اگه طلبی چیزی دارین بگین جمع کنم
نمایش مطلب شماره 206623
تاریخ انتشار : مرداد 1394
آخرین مطالب طنز
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!! .gif)
.gif)
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید امروز:
11808
بازدید دیروز: 20301
کل بازدید: 530408852
بازدید دیروز: 20301
کل بازدید: 530408852










