دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 192610

تاریخ انتشار : اسفند 1393

اعتراف میکنم یه بارتو کتاب خونه دانشگاه بودیم بادوستام حوصلمون سررفت یه دفه زد به سرمون بریم پشت بوم کتاب خونه...
اغا ما باهزااار زورو زحمت درقفل شده رو بازکردیم و رفتیم بالا.یه دوساعتی اونجا چرخیدیمو ملتو سوژه کردیم که یه دفه دیدیم ای دادبیداد..مامور حراست داره میاد اینوری حالا قیافه ما 0-0
بدو بدو اومدیم پایین و رفتیم مث بچه ادم نشستیم به درس خوندن
فرداش که اومدیم تو کتاب خونه دیدیم صدای جیغ بنفش دخترا میاد رفتیم ببینیم چی شده
دیدیم مستخدم بایه جارو تودستش داره میدوه میگه من نمیدونم این گربه از کجا اومده اخه؟؟{مدیونین فک کنین برا این بوده که ما در پشت بومو نبستیم}
خلاصه ازتو کتاب خونه رفت کافی نت و دوباره جیییییغ بنفش دخترا
یکی از شیرمردان دانشگاه پاشد رفت دنبال گربه
گربه هم این پنجولاشو می کشید رو شیشه
قیافه ملت ....
و دریک حرکت انتحاری دم گربه رو گرفت انداختش بیرون
همه ملت دس جیغ سوت غوغایی بودا
مستخدمم هنوز داشت فوش میداد
وهمچنان منو دوستام^__^