دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 189969

تاریخ انتشار : بهمن 1393

عاقا من بچه بودم مامانم بعدازظهرا مجبورم میکرد بخوابم و خودشم کنارم میخوابید وبغلم میکرد که فرار نکنم و بخوابم ،منم که خوام نمیبرد...انفدر صبر میکردم که مطمئن میشدم مامانم خوابش برده، بعد در یک عملیات پیچیده از زیر دستاش خودم رو بیرون میکشیدم و یه بالش جای خودم تو بغل مامانم میزاشتم و شاد و سرزنده شروع میکردم به بازی و...
حالا جالبش انجاست مامانم خوابش سبکه از دوتا اتاق انورتر هم راه بری بیدار میشه بعد من با چه فکری این کار رو میکردم نمی دونم به خدا :)
جالبتر از اونم اینه که جرا مامانم هر روز همین کاررو تکرار میکرد؟