تاریخ انتشار : بهمن 1393
من به شخصه اعتراف میکنم بچه که بودم خواهر و برادرم که پنج و هفت سال ازم کوچیک ترنو میبردم ته خونه بعد خودم بدو بدو میدوییدم سمت دیگه خونه در ها رو هم پشت سرم میبستم در همین حالم هی میگفتم لو لو بیا محمدو مینا رو بخور این بیچاره هام پشت سر من با گریه از ترس میدوییدن ولی نمیرسیدن بهم جالبش اینجاست که وقتی بهم میرسیدن من دلداری شون میدادم و نصیحتشون میکردم که لولو که ترس نداره
الانم دارم قرص میخورم :)))))))))
خوب میشم :)
هر فوشی هم دادی خودتی
عمه هم ندارم:))))))))))))))))











.gif)
.gif)