دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 189466

تاریخ انتشار : بهمن 1393

اعتراف میکنم قبلا که خیلی کوچولو بودم ، میرفتم خونه مادربزرگم اینا
نمیدونم چرا اما خیلی دوست داشتم برم توی کوچه
اما یهو سروصدا میومد و یه ماشین نون خشکی میومد تو کوچه
مادربزرگم هم بهم میگفت اگه رفتی تو کوچه میدمت به این ماشینه و برای خودم یه چادر میگیرم
من هنوز که هنوزه میترسم وقتی اینا میان برم تو کوچه
شما هم اینجوری بودین؟
مادربزرگتون اینجوری بود؟
یا فقط من اینجوریم؟