بخون و لایک کن
اعتراف می کنم روز اول که معلممون گفت انشا بنویسم من فکر کردم انشا یعنی هرچی می شنوی بنویس (چیه خنگ ندیدی) بعد رفتم خونه .مادرم هنگام نماز گفت بسم اللله رحمان رحیم نوشتم رفتم پیش پدرم پدرم در تلفون داشت دعوا می کرد و گفت خفه شو نوشتم و به پیش برادر رفتم و برادرم داشت تلوزیون نگاه می کرد و مردی در تلوزیون گفت گودزیلا وارد می شود نوشتم و به پیش خواهرم رفتم که خواهرم گفت تو برو منم میام فردا در مدرسه اتفاق بدی افتاد.
معلم من رو صدا کرد و گفت بیا و انشا را بخون من رفتم و گفتم بسم اللله رحمان رحیم معلم گفت چه انشا خوبی من گفتم خفه شو معلم گفت الان به مدیر می گویم بیاید تا مدیر امد من گفتم گودزیلا وارد می شود بچه ها که می خندیدند مدیر اعصبانی شد و به من گفت بیا بریم دفتر من گفتم تو برو منم میام:)))
این گونه دیگر معلم به من نگفت تا انشا بنیسم!
نمایش مطلب شماره 189262
تاریخ انتشار : بهمن 1393
آخرین مطالب طنز
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!! .gif)
.gif)
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید امروز:
1414
بازدید دیروز: 26768
کل بازدید: 530481514
بازدید دیروز: 26768
کل بازدید: 530481514










