تاریخ انتشار : دي 1392
دوستم تعریف میکرد :
به داداشم میگم: میری آشپخونه، بی زحمت واسه منم یه لیوان آب بیار
میگه: تشنته؟
میگم: پ ن پ، من آ« گلبرگ مغرورم که میمیرم زِ بی آبی/ ولی با منّت و خواری، پیِ شبنم نمیگردم....











.gif)
.gif)