تاریخ انتشار : دي 1392
داریم از مسیر رباط کریم می ریم اسلامشهر، داییم با دو تا از خاله هام تو ماشین خودشون جلوتر از ما میرن.خاله م زنگ زده می گه کجایید؟(حالا گوشیش روی اسپیکره) میگم گلستان رو رد کردیم. میگه گلستان رباط کریم؟؟ میگم پ ن پ ، گلستان سعدی!!!
حالا هم از این طرف همه دارن غش می کنن از خنده ، هم از اون طرف اونا. خالمم از حرص منو فش می ده. به من چه!میخواست سؤال بی ربط نپرسه خب!!!!والااااااا.











.gif)
.gif)