تاریخ انتشار : شهريور 1392
شب خواب بودم بابام چراغ روشن کرد بیدار شدم گفت: ببخشید خاب بودی
گفتم آره
گفت: مسواک زدی
گفتم آره
گفت : چرا قارو خاموش کنم
گفتم آره
بعد گفت خاک توسرت سه تا پ نه پ رواز دست دادی فردا از ناهار خبری نیست











.gif)
.gif)