دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فانتزی من اینه

  257362

حیف که ثروت ندارم…
وگرنه یکی از فانتزیام این بود ک مشتمو میکوبیدم به دیوار و میگفتم:
حاضرم همه ثروتم رو بدم فقط یه لحظه آرامش داشته باشم.
لامصب خیلی باکلاسه

  257354

فانتزی من اینه که این دخترا الکی به خودشون نبالن که جوک مردان داریم ولی زنان نداریم
مهم اینه که شما میخواین ما رو زجر بدین ولی ما حتی به جوک مردان نگاهم نمیکنیم
چون سودی درش برا ما نیس
حالا هی افتخار کنین

  256661

یکی از فانتزیام اینه که اسم بابام کرم باشه بهش بگم بابا کررررررررم دووووووووست دارم(:
حداقل این طوری حرف دلمو بهش زدم،بدون این که خجالت بکشم.بابایی عاشقتم????

  256487

فانتزی من این بوووود
بچه که بودم عاشق باتیستا شده بودم تو خیالاتم عنوان شوهر رو شونش زده بودم ی مدت بعدش ک فهمیدم زن داره خیلی شکست بدی خوردم ولی خب جان سینام بد نبود ...
-_-

  256480

یکی از فانتزیام اینه که یه روز ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﭘﻠﻴﺲ ﺑﺸﻢ؛
ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ:
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭘﮋﻭ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻦ!
ﻣﮕﺎﻥ!!
ﺳﺮﺕ ﺭﻭ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﭘﺎﻳﻴﻦ!ﻣﮕﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺪﺍﺭﻱ!؟
ﻣﺎﮐﺴﻴﻤﺎﻱ ﻣﺸﮑﻲ ﺷﻴﻄﻮﻥ دارب چبکار میکنی اون گوشه واستادی؟!
؟۲۰۶ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺩﺍﺭ
ﺁﻫﻨﮕﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﻗﺪﻳﻤﻴﻪ…ﻋﻮﺿﺶ ﮐﻦ…
ﺑﻨﺰ ﻣﺸﮑﻲ
ﺑﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﺰ…
پسته میخوریو ﻓﺨﺮ ﻣﻲ ﻓﺮﻭﺷﻲ!!?
ﺑﺰﻥ بغل کصافت

  256175

فانتزی من همیشه این بوده که یه ادم کله گنده خلافکار بزززرررگ و باحال عاشقم بشه و من در نهایت صبر و تلاش اونو در بیارم از خلاف (:
ولی در اخر بکشنش و در حسرتش آه سوزناک بکشم????

  255863

فانتزی من اینکه یه روز یه نفر بیاد دستامو بگیره بگه پاشو میخام ببرمت هرجا که بخوای هرچی میخای بخور ول کن این گوشیه کوفتیو خودم بیشتر ازهمه دوست دارم
البته که به اندازه ی باحالیش قطعا غیر ممکنه

  255634

یکی از فانتزیام که از قضا خیلیم پیگیر عملی شدنشم^_^ اینه که شبانه و کاملا یواشکی:) برم اصفهان، محل تدریس ابن سینا( که احتمالا موزه شده باشه) و با چراغ قوه ی صورتی خودم ^_^ لابه لای دیوار و زیرِ زمین و... بگردم و چند تا کاغذ قدیمی که حسابی زررد شدن و درشُرُف پودر شدنن پیدا کنم. بطور نامحسوس ببرمشون توی آزمایشگاه خصوصی خودم (چه غلطا :| ) وچندین مااااه شبها تا صبح بیدار بمونم و روی اونها تحقیق کنم و به نتایج شگررفی برسم و کلی بیماری جدید و داروها و واکسن های خاص با کمک حکیم بوعلی کشف کنم و مردم رو در برابر اون بیماری ها بیمه کنم :)
در نهایت با انجام این پروژه ی عظیم ،خودم رو هم از تهیه هر گونه پروپوزال و ارائه پایان نامه بیمه کنم =)))
روانی متخیل هم خودتونید^_^

  255100

یکی از فانتزیام اینــه که یه رمان بنویسم با عنوان
استادی که توسط دانشجویش به قتـ*ـ.ـ.ل رسید
و هرشب یه صفحشو واسه اساتیدم بفرستم ببینم کدومشون جرئت میکنن باهام سختگیرانه برخورد کنن یا بندازنم:))

  254999

یکی از فانتزیام اینه جای یوسف بودم بعد به برادرام میگفتم احمقا منو ببرید بازار بفروشید بیشتر گیرتون میاد :))))

  254943

هالوین فقط اونجاش که روحانی بیاد بگه
برنامه های اقتصادی خوبی برای آینده داریم....
یهو کلیدشو از جیبش میاره بیرون و می خنده،
شبکه خبر برفکی میشه و بعد...
آذری جهرمی با یه ملافه رو سرش میاد تو توییتر میگه کم کم با اینستاگرام خداحافظی کنید! (غیب می شود)


هیئت وحشت تقدیم می کند :/

  254923

یکی از فانتزیام اینه
با موتور به حالت تک چرخ برم تو مدرسه دخترونه بعد همینجوری که دارم دور میزنم خط لاستیک میندازم تو حیاطشون همشون یکی یکی غش کنن بیوفتن بمیرن بعد ناظمشون بیاد منو بیرون کنه از پشت سر بهم نزدیک شه یه دفه من برگردم عینک دودیمو در بیارم (با موتور رو لاستیک جلو دارم تک چرخ میزنم) اونم غش کنه بیوفته بمیره بعد یه دفه ببینم هلکوپترا دارن بهم نزدیک میشن یکم دقت کنم ببینم آیشواریا تو هلکوپتره در حالی که با دندون چادرشو گرفته نیوفته واسم نردبون پرت میکنه پایین بهم میگه بیا بریم هند ولی من قبول نمیکنم و با موتور وقتی به حالت تک چرخ رو چرخ جلویی دارم میام بیرون از مدرسه یه پراید مدل 86 گوجه ای بزنه بهم و مثه گوجه له شم رو آسفالت و ملت بیان باهام سلفی بگیرن و وقتی دارم نفس های اخرمو میکشمو میگم سعید دو تا قسط آخر یخچالتو بیار بده تموم کنم و بمیرم...

  254365

فانتزی من اینه که بابا بزرگمو تو شلوار لی ببینم.

  254285

فانتزی من اینه که اون چند نفری که تو دنیا شبیهمن رو ببینم کنجکاوم ببینم چقدر شبیه همیم‏!‏ خیلی جالب میشه‏!واکنش آدم اون لحظه دیدنیه‏!مث بچگیامون اون موقع که جلو آیینه وامیستادیم و خودمونو توش میدیدیم عجب جذابیتی داشتا‏!یادش بخیر‏

  254028

یه تبلیغم میخوام بسازم اینجوری:
_چه برایمان آورده ای مارکو؟
+محصولی شگفــت از صدا و سیما
و درحالی که چشماشو خیلی لــــوس ریز کرده و با یه لحن بچــگونه بگه
شامپو سیرشو بدم ؟ رزماریشو بدم؟ کووووودومو بدم؟
یهو از اون پشت یکی از این جوونای مو فرفری چشم رنگی نچســبای صداسیمایی بگه نمیدونم فقط آهنگشو یادمه....
آهان خاویار بادمجونشو بده!
بعدش مارکو کف و تف قاطی کنه و بگه تو اینجا چه خــاویاری میخوری ؟ و بعدشم به من نگاه کنه بگه آهااای کارگردان نکنه اسکلمان کردی؟
درست در همین لحظه ی حساس من وارد بشم و دوربین روی چهرم زوم کنه و یه دونه از اون شامپو سیرا رو بردارم و بگم: شامپو سیـــر بــهـــاااانه بود بـــه هم دیگــه ســـــر میزدیم :))
مارکو هم بیشتر عصبانی بشه و اون چمدونش رو (اصلا مگه زمان مارکو چمدون بوده؟!o_O) ببنده و برگرده کشورش و دیگه هم اینورا پیداش نشه!

لابد الآن مدیر میپرسن ساقیت کیهツ
.
راستی اینم بگم که مدیونید فکر کنید من تلویزیون نگاه میکنم :)