" از تــنـهـایـی،
خـسـتـه شـده ام
از رسـیـدن،
نـا امـیـد
از تـــو،
دلــسـرد
دلـم بـه هـیـچ چـیـزی خـوش نــیـسـت
امّــا
چـرا نـمـی تـوانـم عـاشـقـت نــبـاشـم ... ؟! "
, کاظم خوشخو ,

لحظه ای که اسمم را صدا زد و گفت : سعید ...
گفتم : جونم چیزی شده ؟؟
گفت : نه هیچی بیخیال خدافظ
اون لحظه بود که مرگ قلبم را حس کردم

چقدر تلخه واسه غمهای دیگران سنگ صبور باشی اما وقتی دلت گرفت کسی واسه شنیدن دلتنگی و غصه هات صبوری نکنه!!!!!!

کاش لیاقتش را داشتی تا با تو حرف می زدم و تنفرم را برایت می گفتم
کاش............

شبیه خاکستر سیگار پیرمردی شده ام که آلبوم عکسهای قدیمی اش را با حسرت ورق میزند و هر از گاهی دستی به عکسی میکشد و نگاهی در آینه به موههای سپیدش میکند !
میخندد و لبخند بر صورتش میخشکد و میگرید و میمیرد …

دنـــــیـــــــا :
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را ندادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم …
محتاج یک خواب بی بیدارم !

دلتنگ که باشی ساده ترین حرف ها اشکت را در میاورد . . .
یاد تو جای خود دارد !

"خداحافظی ات"
عجب خرابه ای به بار آورد
نگاه کن
مدتهاست در تلاشند مرا از آوار تنهاییم بیرون کشند

درد دل مرا
فقط برگه های خشکیده می فهمند
رنگ دل مرا
فقط پاییز می داند
و حجم اندوهش را فقط برگ ریزان درختان پاییزی می دانند

غممگینم........
همانند دلقکی که روی صحنه چشمش به عشقش افتاد که با معشوقش به او می خندند.......

من مُرده شما زنده ... ،
حالا ببینید ... ! ،
اگر سنگ ِ ترازوی ِ جهنمّ گناه است ...
سنگ ِ ترازوی ِ بهشت تنهائی است ...

يعني گاهي تو خلقت وخصلت بعضي آدما بايد شك کرد‏!‏
طرف تو خراب شدن زندگي و هزارتا اتفاق بد مقصر بوده؛ولي انگارم نه انگار‏! فكركنم حتي تو تنهايياشم يه لحظه ام بهش فكر نكنه‏!‏‏!‏‏!‏

نمي توانم به زمين پا بگذارم...
از بيم...ازبس كه شيشه دل هاي شكسته زيادند اينجا.........

چه شب ساکتی انگار کسی تو دنیانیست و یا من دنیای کسی نیستم

چه اشتباه بزگی میکنه نسل ما ...
یه وقتایی یه کسایی رو تو زندگیمون راه میدیم
که ننه باباشون تو خونه به زور راشون میدن ...