دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فک و فامیله داریم

  75632

عاغا به دادم برسید ، دیشب نزدیک بود مامانم زنگ بزنه به خانوم صادقی بگه پسر من ساعت سه نصف شب سایت شما چیکار میکنه !!؟!!
فک و فامیله داریم یعععنی !
خوبه به این ماموته نزنگید ...
الآن با گوشیم دارم از پشت بوم پست میذارم ، فرداشبم میرم از دستشویی شایدم حمام

  75598

خدمتتون عرض کنم این ترم یکی از استادهامون هشت جلسه نیومد.بعدش هم گفتم رفته آمریکا دکترا بگیره خبرمرگش ی استاد دیگ جاش اوردن که اونم ی چند جلسه ای نبومد اونوقت ایشون ی کتاب ششصد صفحه ای رو تو چهارجلسه تموم کرد.بنظرم اگ کل درسامون رومیدادن دست این استاد وبا این استراتژی درس میخوندیم چهارترمه کل دوره کارشناسی وارشد ودکترا رو میگذروندیم والا با این سرعت عملش
واقعا دانشگاه ما داریم(درضمن مش غلام زمبه اید اگ فکرکنید دانشگاه سراسری درس نمیخونم)

  75495

بابام تا سوم راهنمایی هروقت تنها میشدم باهاش باهام حرف میزد برم رشته تجربی پزشک شم و خلاصه مخمو میخواست بزنه...برای سال دوم
مدرسه بهم فرم تعیین رشته داد من بخاطرش زدم تجربی ولی خودش زد ریاضی به همه هم گفت من نظری ندارم خودش باید تصمیم بگیره...
خدایی من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  75483

ب دوسم اس ام اس دادم شمارت از گوشیم پاک شد شمارتو ندارم ی تک بزن...
دو ثانیه نگذشته دیدم میس انداخت اخه دانش اموزه نمونه رشته ریاضی مملکته داریم(الان فهمیدید من رشتم ریاضییه دیگه)
الان فقط دیوار اتاق از خونمون مونده

  75477

ما اصلا فک فامیل نداریم همشون یا مردن یا دارن میمیرن الان من اخرین بازمانده فک فامیل هستم با 190سال سن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  75468

عاقا امروز سره میزه ناهار ب مامان گرام میگم اون نوشابرو بدین بخورم. . . میدونی چی بهم گف؟! گف این اتو اشغالا چیه میخوری؟؟؟ بدش برم باهاش دسشوییو بشورم! میگن سنگه دسشوییو برق میندازه! آخه اینم مامانه ک ما داریم؟؟!!!

  75402

این روزا هر چی به بابام میگم بابام بدون معطلی میگه: باشه!!!!!!!باورتون میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
کی؟؟؟؟؟؟بابای من؟؟؟؟؟؟؟؟؟راستشو بخاید خودمم باورم نمیشه؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
این قضیه چن روزی بود که خاطر خطیر منو مشغول کرده بود
این الان منم با خاطری خطیر = ^|^
-----

بگذریم....از مامانم سوال کردم:چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟داستان چیه که هر چی من میگم بابا میگه باشه
مامانم گفت:این آرامش قبل طوفانه....بابات مثل عقاب بالاسرت وایستاده ببینه تو امتحاناتتو چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این منم= :(((((((((((((((((((((((((((((((((((((
این بابامه= :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))
داداشم= :|
امتحانا= : )))))))))))))))))
استادا= : )))))))))))))
برگه امتحانی= :|
*****و سایر جمیع رفتگان بخانید همه با هم فاتحهم الصلوات*****

  75398

يه خواهر زاده دارم يه سال و نيمشه تازه ميتونه بعضي كلماتو با هم جمع كنه حالا فكر ميكنيد اولين جمله ايي كه ياد گرفته چيه...
جون من يكم فكر كنيد...
نه بابا اون كه فكر ميكني نيست
فقط راست ميره چپ مياد با يه لحن مضلومانه مياد همين كه بغلش ميكنم ميگه | كاله تول بده ( خاله پول بده )
يعني كچل كرده منو خودش حالا پول نميشناسه ولي تحت حمايت مادرشه

  75362

آخه من الآن چیکار کنم از دست بابام ؟؟!
برگشتم بهش میگم تا وقتی امتحان دارم جایی مهمونینریم ، اونوقت بابابزرگم زنگ زده میگه چرا نمیاین اینجا ؟ بابامم گفته به خاطر من که امتحان دارم نمیتونن بیان ، بعدش برگشته برگشته به بابابزرگم گفته خب شوما بیا خونه ما !!!
آخه پدر من خب چه فرقی کرد الآن ؟!!
خدایا خودت به خیر بگذرون.

  75360

داییم میگه ک ی بار برا مامانم اونموقع که هنوز با بابام آشنا نشده بودن خاستگار( خواستگار- خواصطگار -خاثتگار.....) اومده اسم یارو حسنعلی بوده و خیلی هم درپیت و ضایع بوده... هیچی ای دایی ما هم میاد مزه میریزه با خنده میگه اعظم( مامانم) قراره زن حسنعلی بشه....
این مامانم مهربون ما هم ی نیگا ب دوروبرش میندازه ی قیچی پیدا میکنه ورش میداره پرت میکنه سمت داییم .... پای داییم از بالا تا پایین میشکافه ...
مامانم ):<
دایی عزیز )؛
حسنعلی ( داماد کذایی). (((((:
قیچیO:
هیتلر \:
اصغر آقا سبزی فروش :-{
اسکندر مرغی ( مرغ فروش) :^]
مامان بی اعصاب ما داریم؟ عایا فکو فامیله آخه؟؟
به نظرتون زندگی در کنارش برای جون من خطر ناکه عایا؟
..
.
لایک = خوش به حالت سیبیل جون مادر اینقد رحم و عطوفت داره واینقد خوب کنترل خشم میکنه...

  75357

من:مامان من گرسنه هستم
مامان:سلام گشنه منم مامان هستم
من با حرص:مامان من جدی ام...
مامان:نه...تو گشنه ای...
من:فکر کردی خیلی بامزه ای؟؟؟
مامان:نه من مامانم...
من:)))))
مامانم:0000000
سازمان حمایت از کودکان بی سرپرست.....
اون خانومه که میگه کرم حلزون شامل الانتوئينه(الانتوعین علانتوئین) که سرشار از کلسیم پروتئین و ویتامینه:#####

  75336

یه دختر عمودارم مردودیه.البته فکربدنکنینامیخوادپایشو قوی کنه واسه همون.اون روزتوجمع دختراازآشپزیش میحرفید.میگف:من اگه برنجو1ساعت بذارم دم بکشه قدش میشه1سانت اگه2ساعت بمونه میشه2سانت...اون یکی دخترعموم بااعتمادبه نفس گف: بذار3ساعت دم بکشه قدش بشه 3سانت.......... من O_o د.عمو ی مردودی :((((((((( د.عموی دومی =)))))))))))))))))))) نه جدا یه همچین اتفاقی میتونه بیفته؟؟؟!!!!عجب دخترعموهای متفکری دارم من....خدا میدونه چن بار برنجو جزغالش کردن که به این نتیجه رسیدن.

  75233

به بابام میگم بابا ، رفیقم(اسمش ایمانه) بهم گفته بیا با هم به گیم نت راه بندازیم . مغازه و کامپیوتراشو خودش میاره من فقط واسه مشتریا شارژ میکنم . نذاشت جملم تموم شه بلند که منو بزنه !!!
حالا که رفیقم گیم نتو راه انداخته میگه : نیگا کن . این ایمان ، هم درسشو میخونه هم سر کاره و دستش تو جیب خودشه . اما تو همش ساندویچ اینترنت!!!!!!!
من :|
ایمان :|
سازمان حمایت از کار و سرمایه ایرانی :|
دوباره من :|
ساندویچ :|
اینترنت جهانی :|
کارلوس کیروش :|
بازم من :|
و دیگر هیچ...

  75212

تنها در زمين قسمت آخر.
سه روز بعد...
الان سه روزه كه منو مهتاب تو پناه گاهيم. هنوز چشمام خيسه! باورم نميشه كه كيان مُرده!
مهتاب: سينا ديگه گريه بسه! -يعني اون انفجار همه چيو نابود كرد؟ يعني همه مُردن؟
مهتاب سرشو ميندازه پايين.
سينا: شايد هنوز كيان زنده باشه بيا بريم دنبالش! -اون بيرون هيچي نيست!
بازم ميزنم زيره گريه. يعني بايد تا آخره عمرمون تو اين پناهگاهِ كوفتي زندگي كنيم؟! كاش قدر زندگيمو ميدونستم. كاش از همون چيز هايي كه داشتم لذت ميبردم.
چهل روز بعد...
ميخام حرفِ دلمو به مهتاب بزنم اما روم نميشه! يك نفسه عميق ميكشمو ميرم سمتِ مهتاب! سينا: مهتاب ميخام يه چيزي ازت بپرسم! -بپرس.
سينا با خجالت: مهتاب با من ازدواج ميكني؟
مهتاب ميزنه زيره خنده و ميگه: خبرِ مرگم مگه چاره ديگه اي دارم!
ده سال بعد...
(قسمتِ دهمُ كه يادتونه؟ منو مهتاب يه پسر به نامه محمد رسول داشتيم. من به مهتاب گفتم بايد از اينجا بريم بيرون اما اون قبول نكرد!يادتونه؟)
مهتاب ميگه بيرون پُره از اشعه هاي مرگبار! (بخاطره انفجار) بهش ميگم: وقتي بيرون گل لاله روييده يعني هنوز بيرون زندگي در جريانه.
بالاخره تصميم ميگيريم از پناهگاه خارج بشيم. شايد هنوز يه عده زنده باشن! من هنوز اميد دارم كه كيان زندست.
١٠٠ سال بعد...
سينا و مهتاب مُردن اما نوادگانشون زندن. حيات هنوز ادامه داره! اما خبري از امكانات و فناوري نيست! زندگيه سادهِ بدونه تمدن!
ده هزار سال بعد...
شخصي به نام كوروش بزرگ يك امپراطوري راه اندازي ميكنه. و كم كم تمدن به بشريت برميگرده!
٢٥٠٠ سال بعد. (سال١٣٩٦)...
تمام مرد ها ميميرن. فقط يك پسر به نام سينا باقي ميمونه!
يك ماه بعد...
زميني ها سيارشونو نابود ميكنن! اما سينا و مهتاب زندن!
و اين چرخه هي تكرار ميشه!!!
در مورد سياره فضايي ها هم همين طوره همه چي تكرار ميشه. سيارشون مي ره رو به نابودي. به زمين حمله ميكنن. سيارشون نابود ميشه، و باز از دوباره!
انگار امير راست ميگفت همهچي تكرار ميشه(اشاره به قسمت هشتم).
اين وسط فقط يك سوال باقي مي مونه...
اگه هميشه اين چرخه تكرار ميشه، پس تكليف موجوداتي كه قبل از بشر بودن چي ميشه؟
جواب ساده ست: من نميدونم...
پايان.

  75191

اقا تو این گرووووونی پسر پسر عموم که هم سنیم زنگ زده میگه میخوام یه سر بیام خونتون رفتم میوه و شیرینی خریدم و برنامه جمعه رو بهم زدم و با خانمم دو ساعت خونرو تمیز کردم و یه یک ساعتی نشستم تا اقا و خانمش تشریف بیارن دیدم خبری ازش نیست گفتم زنگ بزنم ببینم شاید ادرس و اشتباهی اومدن یا خدایی نکرده شاید اتفاقی براشون افتاده باشه ..... خلاصه زنگ زدم خیلی خوشحال و خونسرد میگه برنامه کنسله ما نمیایم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پسر پسر عموم :) ..... من :( ....... خانم x( ..................... اره همچین فامیلایی داریم خیره سرمون