تاریخ انتشار : تير 1400
من سختتت دلتنگم جانا...
دلتنگ قدم زدنامون.....بستتی خوردنامون تو هوای سرد دی ماه...
طبیعت گردی...آشپزی کردن و تعزیف کردنای تو از غذایی ک میدونم دوسش نداری....
دلتنگ سر گذاشتن رو شونه ت...دعوا کردن باهات سر پشممم بز...
رفیق قشنگم.... این روزا هیجی حال منو خوب نمیکنه جز بودنت...ولی نیستی...دوری...من جی؟بازم مث همیشه...عاجز و ناتوان...خدا چی؟..هه....اخرین باری ک دیدمت فک نمیکردم این اخر تصویرم باشه...با خودم کفتم نهایتا ی هفته دیگه کنارشم... نشد چرا پس..چرا همه چی اینطوری شد..چرا...