دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فانتزی من اینه

  261216

خب خب خب... انگار شما خیلی خیلی خیلی از فانتـ------ـزی های من خوشتون اومده! به طوری که لایکای اونا باهم ۵۵ تاست!:|(نگم براتون که هرچی لایکامو بروز رسانی میکنم تغییری نمیکنه!) خب پس میرم سراغ قسمت سوم فانتزی کچتی! :) «آنچـــ____ــه گذشت...»
واااای Darkness! حالا چ کار کنم...؟
«این قسمت: من یا اون....؟» من در حال ترس نمی‌دونم چه غلطی کنم! یه نگاه میکنم اینطرف یه نگاه میکنم اون طرف...! دارکنس میاد جلو....
من درحالی که نمیتونم نفس بکشم ، میدوم... اون واینمیسه... دنبالم میاد... یهو یه دست اُرکی میاد دستمو میگیره... من دارم میرم تو دود سیاه... ابلفض.... بعـــــد... خودمو توی یه جایی میبینم... سقفش سفیده... من تو قفسم... به زور بلند میشم... سعی میکنم گردنمو بچرخونم... وقتی چرخــ________ـید... مامانو بابامو میبینم که دارن به یه دکتر صحبت میکنند :| به زور دهمنو باز میکنم و به بابام که داره به دکتر نگاه می‌کنه میگم: چرا من اینجام؟ اونم میگه تو خواب اینقدر حرکات رزمی زدی تو پک و پوز فامیل که اوردنت اینجا : بعد پرسیدم چ طوری؟ اونم گفت تولدت یکی از فامیلامون بوده که گویا من خوابم میره و همه‌ی اون کارای دو قسمت قبلی رو تو خواب انجام دادم⁦برای همین گفتم میتونم بیام بیرون؟ بابام گفت نه فاملا گفتم حتمی باید آزمایش هاری که می‌خوام بدم منفی باشه تا اونوقتایی که گاز میگرفتم هاری منتقل نداده باشم

  261206

فانتزی من اینه که....
یه شب که با شلوار کردی دارن از کنسرت مایکل جکسون (به من ربطی نداره که مرده)میام یه دفعه لاک پشت های نینجا که دزد شدن جلو روم سبز بشن راف از اون نیزه شو ری گلو بذاره و بگه تلفن همراه بده من بگم ۰۹۱۶..... بعد دانی در افق محو شه مایکل همینجوری که نانچیکو رو مثل نقی تو پایتخت میزنه تو سرش سر به بیابون بذاره اون یکی اداشون سکته کنه و راف هم با حر اون خنجر تو سین فرو کنه من هم که در حال مرگم خنجر از تو سینم در بیارمو تو سینه راف بزنم ولی چون لاک داره ضایع شم و چشام چپ شه زبون از دهن در بیاد و بمیرم در حالی که خون شلوار کردیمو خیس کرده




عه من که آخرش مردم که:-(

  261198

يکي از فانتزيام اينه که



با موتور اپاچي مشکي برم دانشگاه^__^

  261138

#پست_ویژه_برگشت_:)
خب , خب , خب... میریم واسه قسمت دوم فانتزی کشتی...:)
من در حالی که دارم از در میام ، (و همه هم دارن تشویقم میکنن) خبر دار میشم که سرین (خطر اسپویل داستان هابیت!!!!!) تو قسمت آخر سه گانه هابیت مرده! پس من سریع زنگ میزنم رفیقم و اون با یه پیکان بار اسپورت میاد جلو سالن بوغ میزنه ، منم سریع میام میزنم تو گوشش(!) میگم: الگو هاتو تکون بده راه بیفتیم! اونم با سیبیل چخماغی نیگام می‌کنه و میگه: این الگو ها یادگار مادر اَزیزم هست! و شروع می‌کنه گریه کردن! ولی بعد مثل یه مرد واقعی(نه مثل یه مردی که الگو داره) میگه برو بشین اون پشت! منم میرم ولی درگیر حاشیه میشم و در حین حرکت ، به یکی امضا میدم و اون غش میکنه! منم میزنم به ماشین که یعنی راه بیفتیم! اونم گازو میده و میره. میرسیم خونه و من میزنم هابیت دانلود شه، ولی دستم میخوره به (دانلود همه) و همه هابیتارو با ۱۰ گیگابایت حجم دانلود میکنم و می‌شینم همه رو میبینم ولی اینترنت تموم شده و من نمیتونم چک کنم ببینم هوادارم بعد از ۶ ساعت وقفه هنوز اونجا هستن یا نه! برای همین تا اون (خطر اسپویل داستان قسمت آخر هابیت!!!) صحنه‌ی معروف که سورین آزوگو می‌کشه میبینم و سریع میرم تو سالن ولی میبینم هیچ کس اونجا نیست و اشک از پا دراز تر برمی‌گردم و وقتی که می‌خوام برم تو افق محو شم یهو Darkness میپره جلوم ...
(ادامه داااارررد!!!!)

  261108

یکی از فانتزی های طولانی من اینه که...
(خیلی هم طولانی نیست :)
یه روز من تصمیم بگیرم برم مسابقات کشتی... حریفم هم سرین ارباب حلقه ها باشه. من میام تو سالن و داد میزنم آررررررره اوووه yess... بعد در حالی که دارم داد میزنم سرین میاد تو و همه ساکت میشن...
منو اون تو چشم هم نگاه میکنیم و آهنگ دیریدین دین دین دین دیریدیرین دین دین دین... پخش میشه... و مسابقه شروع میشه. در حرکت اول سرین منو مثل سگ میزنه... ولی من د حالی که دارم دماغ خونیمو (با یکمی مخاط) پاک میکنم داد میزنم: م...من ا...دامه مـ...ـیدم تا..وقتی حـ..رف هسـ...ـت آتش فشا..نو نمیشـ...ـه بـ..ا برف بست!! بعد دستمو میگیرم جلو دماغ تمیزم و میگه هیییس!!! (در همین حین صحنه آهسته میشه و آهنگ سوسماس پخش میشه...) من یه مشت سنگین میزنم تو دماغ سرین و مثل مورتال کمبت میـ‌ره طبقه بالا و من برنده میشم...
بعد میان ازم سوال میپرسن که راز موفقیتت چیه؟ من میگم مرصی از یاس که با آهنگش به من امید داد!!
بعد همه میگن طبیعیه که یاس بهت امید بده!
این فانتزی تموم شد ولی منتظر مسابقه بعدی باشید

  261015

یکی از فانتزیام اینه که تو یه مجلس شلوغ فامیلی خییلی حساس بگ...و..زم کسی نفهمه بوشو هم بندازم گردن یکی دیگه(⌒_⌒)

  260917

چه فانتزی ازین بهتر و والاتر
که یکم پول بیاد تو این جیب کپک زده مون؟

  260842

فانتزی من اینه که بجای هر 200 لایک یه امتیاز،بیان بگن هر 10 لایک یه امتیاز،یعنی میشه عایا؟:)

  260801

فانتزی من اینکه بفهم اول تخم مرغ بوده یا مرغ اگه کسی میدونه تورو خدا بگه

  260537

هر وقت ماسک میزارم میرم تو فاز هانیبال لکتر می خوام هرکی که دورم هست رو تیکه تیکه کنم

  260494

به نام خالق هستی
فانتزی گرگ کویر
فصل 1
قسمت1
امروز روز مهمی بود.چون امروز تولد محمد دانشگر،بهترین دوستم بود.قرار بود توی افق برقرار کنیم که همه بتونن بیان جشن.عباس هم حاضر شده بود.یه شلوار کردی گوجه ای و دمپایی چینی(تازه مد شده توسط من)و یه رکابی گوجه ای پوشیده بود و موهاش ژولیده بود(اوه تیپ رو نگا)و منم مث همیشه تیپم سفید بود.
سوار پراید گوجه ای داش عباس(داش مخلصیم)که آپشن پرواز هم داشت دوتایی(پسرم14سالمه)رفتیم به سمت افق و بعد1دقیقه ممد رو پیدا کردیم.اما جاستین بیبر هم اونجا بود. (یاخدا کی اینو دعوت کرده،الان دعوا راه میندازه(ندای درون))
من بودم حالا خفه(من رو به ندای درون ریزم).
وا اینجا که پر دختر بود فک نمیکردم ممد اینقدر طرفدار داشته باشه بین دخی ها.
ناگهان سلنا گومز(معروف به سیل گوز)و جنیفر لوپز(معروف به جونیفر لوپز اسپانیایی)رو دیدم که خواننده ها بودن(عه اینا که دوست شدن،لامصبا بی خبر از من دوست شدن،بزار بعدا میگم بهشون)
بعد از 2 ساعت شادی،یه لحظه برقا رف.و بعدش یکی یه خنده ی شیطانی کرد و توانستم حس کنم ک پشمای داش عباس ریخت(ببخش داش مخلصیم)...

نکات مهم این قسمت:هیچی نی،برو حالشو ببر،در قسمت های بعدی براتون میگم.
لایک نمیخوام
مهم اینه که شما سرگرم باشین

شبتون ثابت

  260481

دوستان گرام(ممد تو رو حساب نمیکنم چون تایید نمیکنی)میخوام بعد از این پست یه کتابی بنویسم به اسم فانتزی گرگ کویر.البته فقط برا شما مینویسم(اینبار ممد تو هم حسابی)قضیه از این قراره که من با ممد دانشگر و سلنا و عباس دوستان صمیمی هستیم و در این میان نقش اصلی بر عهده منه(ا چ غلطی:ندای درون..)اا باز این پیداش شد.خلاصه این فانتزی 31 قسمت خواهد بود و من اعلام میکنم از تمامی فانتزی های طولانی شما اسکی میرم(البته اگ برف بیاره)البته فصل 1،31قسمت خواهد بود.فصل 2 رو هم بعدا میگم.
حالا چرا اسم کتاب گرگ کویر هس؟
به فضولایی به غیر داش عباس و داش ممد ربطی نداره.
خخخخ
شبتون ثابت

  260364

فانتزی معکوس من این که(برگرفته از استاد عباس) با دختر خاله هامو پسر خاله هامو.... تویه اتاق باشم بعد گوشی دختر خالم زنگ بخوره بگه یک لحظه ساکت بعد که جواب داد همه بگیم مهسا یه نخ میدی بعد من از اون ته بگم مهسا تو که دیشب بم اس دادی که هیشکی خونه نی بیام خونتون چی شد جواب اون همه دوست دارم بعد یهو تلفنو قطع کنه بگه کصافط استادم بود بعد یهو باباش بیاد ع.ن.م کنه جنازمو ببرن سمت افق

  260327

یکی از فانتزیام اینه که اسم بچم رو بزارم فشار و از بالا ساختمون بندازمش پایین داد بزنم وای فشارم افتاد !




بی مزه تنها :)


  259829

فانتزی من اینه که ماشین زمان اختراع بشه بعد برم زمان قبل کرونا
اول سوار مترو بشم همه چیزم دست مالی کنم بعد که پیاده شدم
قششششششنگ دست به همه‌ی در و دیوار و میله و همه چی بزنم
بعد یه بستنی کثیف بخرم بخورم بعد از اونم برم بازار و در حالی که
دستم تا آرنج توی چش و گوش و دماغ و دهنمه بازم به همه چیز دست بزنم یه ذرت آب پز خیلیییی کثیفم بزنم در رگ و در آخر با دستی در دماغ در افق محو بشم=|